چه خدای مهربونی داریم......
مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۱۲ ق.ظ
-بنده ی من : نماز شب بخوان که یازده رکعت است...- خدایا! خستـه ام، نمـیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم!- بنده ی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...- خدایا! سه رکعت زیاد است! - بنده ی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو- خدایا! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم می پرد!- بنده ی من! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...- خدایا! هوا سرد است و نمـی توانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم!- بنده ی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب می کنیم.....بنده اعتنایی نمی کند و مـی خوابد.....- ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام، اما بنده ی من خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است،او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است،امشب با من حرف نزده است...- خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید...- ملائکه ی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست...- پروردگارا! باز هم بیدار نمـی شود!اذان صبح را مـیگویند، هنگام طلوع آفتاب است...- ای بنده! بیدار شو، نماز صبحت قضا مـیشود...خورشید از مشرق سر برمـی آورد. خداوند رویش را برمـی گرداند.ملائکه ی من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟وای نه ... ! خدای مهربونم..... با منم قهری.....؟؟! ولی باز هم خدا من رو می بخشد ...استغفر الله ربی و اتوب الیه...
- ۹۱/۰۳/۰۷