انتظار
مهدی ملاصادقی | سه شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۴:۰۰ ب.ظ
انتظار
انتظار، معنا و مفهوم
بسیاری از آیات و روایات، بر این مسأله تأکید کرده-اند که بشر در طول دوران زندگی فردی و اجتماعی خود، هماره مرهون نعمت(( انتظار)) است. از این رو، اگر از این حالت خارج شود و امید به آینده¬ای نیکو را از دست بدهد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت. آدمی موجودی است که همیشه در گرداب نگرانی، رنج و ناملایمات گرفتار است و امید و انتظار به فردایی آرام و آسوده است که باعث می¬شود زندگی تحمل¬پذیر گردد. به سخن دیگر، اگر انتظار در فرا راه جامعه¬ای نباشد، ادامه حیات زندگی برای بشر بی¬روح و بی¬معنا می¬شود. انتظار است که به زندگی صفا و جلا می¬دهد و آدمی را به کوشش و جنبش وامی ¬دارد. باید افزود انتظار برای رهایی انسان¬ها، همانند خمیر مایه¬ای است که در اعماق وجود همه آدمیان و جوامع گوناگون وجود دارد.
این مفهوم، در لغت به معنای چشم داشت و چشم به راه بودن و نوعی امید به آینده داشتن و انتظار بردن، منتظر بودن و چشم به راه داشتن است.1 اما انتظار در ادبیات دینی، مفهومی است بسی ژرف و پرارج که می¬توان آن را زیباترین و کامل¬ترین جلوه بندگی حق برشمرد.
انتظار و ریشه¬ها
انتظار، ریشه¬ها و زمینه¬های گوناگونی دارد که برخی از آن ها را برمی¬شماریم:
1. ظلم و جنگ: فراگیر شدن این نابسامانی¬ها، یکی از اساسی ترین ریشه¬های انتظار عمومی است. به سخن دیگر، گسترش ستم و جنگ و ناملایمات، انسان¬ها را برای مسأله انتظار، بیشتر تحریک می¬کند.2
2. کنجکاوی و بی¬قراری: این مسأله موجب می¬شود تا هر انسانی، سر از پنجره وجود و حالت موجود بیرون آورده و انتظار دریافتی جدید و دستاوردهای نو داشته باشد.
3. انفجار نیروها: وضعیتی است که برای بیشتر انسان¬ها پیش می¬آید و در آن ها تفسیر جدید و عمیقی از آینده را پدید می¬آورد.
از سوی دیگر، انتظار، مقوله¬ای است اعتقادی و باید در کتاب و سنت ریشه داشته باشد که چنین است، و البته باید راه و رسم آن نیز آموخته شود و تلاش فرهنگی در شناخت ابعاد انتظار، از زمینه¬ها و ریشه¬های آن به شمار می¬آید.
انتظار و درجات آن
انتظار در وجود انسان قدرتی پدید می¬آورد که زندگی بدون آن درخشان نمی¬شود. این حالت، گل واژه¬های است که آدمی را به سوی کمال و تعالی رهنمون می¬گردد. از مفهوم فوق این گونه باید سخن گفت که حتی آفریدگار جهانیان نیز در انتظار است.3 انتظار روزی که جهان هستی، پس از امتحان بشریت، رو به کمال آورد و با شناخت کامل از پروردگار خویش و حجت او، خود را بشناسد و آن گاه در راه اطاعت و بندگی گام بردارد. نیروی انتظار بر اثر پدید آمدن مقدماتش در آدمی به وجود می¬آید و با تقویت آن، دیوارهای غفلت شکسته می-شود. بدیهی است این نیرو، شدت و ضعف دارد و هر درجه از آن، مقدمات خاص خود را می¬طلبد. حال اگر کسی بخواهد از بالاترین درجه انتظار بهره گیرد، باید:
1. به وقوع حادثه¬ای که انتظارش را می¬کشد،یقین داشته باشد؛
2. انجام شدن آن را نزدیک بداند؛
3. آن چه را قرار است رخ دهد، دوست داشته باشد؛
4. چشم انتظار آمدن آن کسی که می¬آید، باشد.
در نتیجه، آدمی برای دستیابی به کمال انتظار، خودسازی می¬کند، به یاری اجتماع می¬شتابد، در فساد محیط که فراگیر شده، حل نمی¬شود، با پروردگار رابطه¬ای عاشقانه برقرار می¬کند و می¬کوشد از قومی باشد که خداوند آن ها را بسیار دوست دارد.4
انتظار و مذهب
از دیدگاه مذهبی، مقوله انتظار،حالتی است که از ترکیب ایمان و اعتقاد کامل و راسخ به مبانی دین در وجود آدمی پدید می¬آید. اشتیاق و علاقه به ظهور رهبری الهی که مردمان را تحت فرمان حضرت حق درآورد، ستمگران را از میان بردارد و حکومتی مبتنی بر قسط و عدل در سراسر جهان برقرار نماید، در درون انسان¬های آزاده جا دارد. انتظار از دیدگاه مذهب، امید به آینده¬ای است نویدبخش و سعادت آفرین.آینده¬ای که در آن، جهانیان از مفاسد و گرفتاری¬ها رها می¬شوند و بشر راه خیر و صلاح در پیش می¬گیرد. انتظار، یعنی امید رسیدن به جامعه¬ای که می¬توان آن را مدینه فاضله دانست. این معنا، زمان و مکان نمی¬شناسد؛ حدیث نفس همه انسان¬هاست و خواست مشترک همه ادیان. حتی نویسندگانی که چندان پابیند دین و مذهب نبوده و نیستند، براین باورند که باور به انتظار، یکی از آرزوهای مهم و دیرین بشر است و شگفت نخواهد بود اگر می¬بینیم در هر زمان، انسان، به آینده-ای بهتر امیدوار بوده و عامل مهم این باور، ایمان است.5
دیگر نمی¬توان تردید داشت که هر کس ایمان داشته باشد، انتظار فردایی روشن دارد و چه نوری بالاتر از ظهور امام عشق و نور.
انتظار و پایداری
یکی از مهم¬ترین اهداف اسلام، آزاد ساختن بشر و برقرار نمودن ظلم و عدالت و حاکم کردن رحمت و فضیلت و عقل و ایمان در سراسر جهان بوده و هست. اسلام با این اهداف ارزنده و برنامه¬های سازنده، کار خود را آغاز کرد و اگر موانع و انحرافات پس از رحلت پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نبود، دستگاه¬های جبار بنی امیه و بنی عباس و بعدها جنگ¬های صلیبی و استعمارگران قرون اخیر شکل نمی¬گرفتند. اما آن چه سبب شد مسلمانان راستین در آن روزگاران سخت، دوام آورند، وعده فتح و پیروزی نهایی برای اسلام بود و البته در سنت الهی، تبدیل و تحولی رخ نخواهد داد.6 بنابراین، انتظار از یک سو، فکر و اندیشه و در پی آن تلاش و کوشش آدمی را آینده¬گرا می¬کند و او را در استقامت و پایداری مصمم می¬نماید و از سوی دیگر، این ایمان در وجود وی روزافزون می¬شود که دوران انتظار، به سرانجامی خوش خاتمه می¬یابد. این انتظار اگر چه با سختی و تلخی و در عین حال پایداری-ها همراه بود، اما چون عاقبت از آن پرهیزگاران است،7 باید انتظار کشید تا دانست آنان که در مسیر مستقیم به سر بردند و هدایت یافته بودند، چه کسانی بوده-اند.8
انتظار در ادب فارسی
چه خوش باشد که بعد از انتظاری *** به امیــــــدی رسد امیــــــــدواری
(جامی)
فرق است میان آن که یارش در بر *** با آن که دو چشم انتظارش بر در
(سعدی)
بیا صبا ببر از این گدا یکی پیغام *** به سوی پادشه ملک جان، امام انام
نهیم در ره تو چند دیده امیــــد *** در انتظار تو تا کی به سر بریم ایام
(آیت الله محمد جواد صافی گلپایگانی)
شـد الف حرف نــــــخست انتظار *** پس الف را سرفرازی لازم است
نــــون او سرمایـــــــه ناز است باز *** ناز او را دل¬نـــــوازی لازم است
تـــای او تکـــــبیر را آوازه اســت *** پس بگو تکبیر را تا در زنـــــد
کز ظهورش نـای هستیِّ جـــــهان ***نعــــــره الله اکبـــر بـــر زنـــد
ظای او ظلــمت زدایی می¬کنـــــد *** تا خـــدا باشـد خدایی می¬کـند
بــار دیـــگر از الف گویم سخــن *** آن الف قامت، قیامت می¬کـند
با قیـــامش بر سریر عـــدل و داد *** با حضـــور دل، اقامت می¬کند
رأی او بر مــا دهــد ره را نشـــان *** تانشان گیری ز یاس بــی¬نشان
نستـــــرن¬ها، یاسمــــن¬ها، لاله¬ها *** سـوز وســاز سیــنه¬ها با نـاله¬ها
از دل و جان انتظارش می¬کشند *** انتـظار اقتـــدارش می¬کــــشند
(ژولیده نیشابوری)
تمـام خاک را گشتم به دنبال صـــــدای تو *** ببین باقی است روی لحظه¬هایم جای پای تو
تو را من با تمام انتظارم جست و جو کردم *** کدامین جاده امشب می¬گذارد سر به پای تو
(یوسفعلی میرشکاک)
پی نوشتها:
1. لغت نامه دهخدا، ج3، ص 3453.
2. بقره: 2.
3. نک: قصص: 5.
4. نک: مائده: 54.
5. مهدی موعود، ص 178.
6. نک: فاطر: 43.
7. اعراف: 128.
8. طه: 135.
سید محمد حسین حسینی هرندی
- ۹۱/۰۶/۲۸