سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

آسیب شناسی تربیتی مهدویّت2

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۹ ب.ظ
دکترخسرو باقریدر شماره پیش، دو مورد از محورهاى آسیب‏شناسى تربیتى مهدویت مطرح گردید. در یکى از این محورها، از دو آسیب، تحت عنوان حصاربندى و حصارشکنى و از حالت سلامت، تحت عنوان مرزشناسى بحث شد. در محور دیگر، آسیب‏ها با عنوان کمال‏گرایى (غیرواقع‏گرا) و سهل‏انگارى و حالت سلامت با عنوان سهل‏گیرى مورد بحث قرار گرفت.  اکنون، در ادامه، به بررسى محورهاى زیر خواهیم پرداخت: 3. آسیب‏ها: گسست و دنباله‏روى؛ سلامت: هدایت. 4. آسیب‏ها: مرید پرورى و تکروى؛ سلامت: امامت. 5. آسیب‏ها: قشرى‏گرى و عقل‏گرایى؛ سلامت: عقل‏ورزى. 6. آسیب‏ها: خرافه‏پردازى و راززدایى؛ سلامت: حق‏باورى. 7. آسیب‏ها: انحصارگرایى و کثرت‏گرایى؛ سلامت: حقیقت‏گرایى مرتبتى. محور سوم. آسیب‏ها: گسست و دنباله‏روى؛ سلامت: هدایت. اشاره: در این محور، آسیب‏هاى تربیت دینى به طور کلى، عبارتند از گسست و دنباله‏روى. در تربیت دینى، گسست میان نسل پیشین و نسل بعدى هنگامى رخ مى‏دهد که نسل پیشین، به گونه‏اى از سنت‏گرایى متحجرانه روى‏آورد که مانع هم‏سخنى و هم‏فکرى میان آنها و نسل بعدى گردد. آسیب‏زایى گسست، بسیار چشمگیر است به طورى که در اصل، مانع تحقق تربیت مى‏گردد. از سوى دیگر و در قطب مقابل، دنباله‏روى، آسیب دیگرى است که در کمین تربیت دینى است. دنباله‏روى به این معناست که نسل پیشین، تسلیم خواست‏ها و بلکه هوس‏هاى نسل بعدى گردد. آسیب‏زایى دنباله‏روى نیز در آن است که تربیت را در اثر حرکتى به شدت انفعالى، دچار استحاله مى‏سازد. همچون محورهاى پیشین، در این محور نیز باید به داد و ستد نهانى میان دو قطب آسیب توجه داشت. بروز گسست، نسل پیشین را بر آن مى‏دارد که به دنباله‏روى روى آورد، چنانکه دنباله‏روى در شکل نهایى خود، نسل پیشین را چنان به بى‏معنایى دچار مى‏سازد که ممکن است به رها کردن نسل بعدى و گسست رضا دهد. در حالت سلامت، هدایت قرار دارد. هدایت با گسست متفاوت است زیرا هدایت مستلزم آن است که هدایت‏گر به زبان مخاطب خود و در حد اندیشه او سخن بگوید. همچنین، هدایت با دنباله‏روى نیز آشکارا متفاوت است زیرا هدایت‏گر باید مخاطب خود را به سوى حقیقت‏هایى راه ببرد. پس از اشاره به آسیب‏ها و سلامت تربیت دینى به طور کلى، اکنون، به توضیح بیشتر آنها در خصوص مهدویت مى‏پردازیم. در قطب نخست آسیب‏ها، گسست میان دو نسل مطرح است. چنانکه گذشت، گسست هنگامى رخ مى‏دهد که هم‏زبانى و هم‏اندیشى نسل پیشین و نسل بعدى ناممکن گردد. این آسیب در مسأله مهدویت نیز مى‏تواند رخ دهد. هنگامى که مباحث و مطالب مربوط به مهدویت، به زبانى مهجور مطرح گردد یا با مسائل و مباحثى که نسل جدید با آنها درگیر است، ارتباط نیابد، گسست رخ مى‏نماید. گاه نسل پیشین، در طرح مسأله مهدویت با نسل نو، بر جنبه‏هایى فرعى و جانبى از آن تأکید مى‏کنند یا آن را در قالب نمادهایى عرضه مى‏کنند که نسل نو چندان ارتباطى میان آنها و مسائل زمان خویش نمى‏یابد. در حالى که مسائل محورى و اساسى مهدویت، چنان است که با مسائل جارى هر نسلى ارتباط مى‏یابد و این گونه جنبه‏هاى مهدویت است که باید در کانون توجه قرار گیرد. در ادامه بحث، به مسائل محورى مهدویت اشاره خواهیم نمود. در نقطه مقابل، قطب آسیب‏زاى دیگر، دنباله‏روى نسل پیشین نسبت به نسل جدید است. چنانکه در بالا بیان شد، دنباله‏روى از آن رو آسیب‏زاست که نسل جدید را از آرمانها محروم مى‏سازد و آنها را در حد امیال یا آراء رایجشان محدود مى‏نماید. اگر در عرصه مهدویت نیز دنباله‏روى رخ نماید، چهره‏اى آسیب‏زا به آن داده مى‏شود. دنباله‏روى در عرصه مهدویت، به دو شکل مى‏تواند آشکار شود: نخست، سخن نگفتن از آن، به سبب این که به ذائقه نسل جدید، خوش نمى‏آید. دوم، سخن گفتن از آن، اما به گونه‏اى که به الگوهاى رایج حکومتى و سیاسى، فروکاسته شود. به طور مثال، اگر امروزه، دمکراسى، شکل مطلوبى از حکومت محسوب مى‏شود، کسانى بکوشند حکومت مهدى (ع) را برحسب آن، مورد فهم و تفسیر قرار دهند. در این مورد، ممکن است برخى از روایات نیز مستند قرار گیرد، مانند این که از قول پیامبر(ص) در باره آن حضرت نقل شده است: ((مهدى با یاران خود مشورت مى‏کند))(1) اما هیچ یک از این دو صورت دنباله‏روى، مطلوب نیست. در مورد نخست، یعنى ذائقه نسل جدید را مناسب با مهدویت نیافتن، دلیلى بر ترک آن نیست. بخشى از کار تربیت، ایجاد تغییر ذائقه است. اما در این خصوص، بیشتر باید به نحوه عرضه مطلب توسط نسل پیشین، بدگمان بود تا این که ذائقه نسل جدید را به طور مستقیم مسئول انگاشت. در مورد دوم، یعنى فروکاستن مهدویت به شکل‏هاى رایج حکومت مانند دمکراسى نیز ضرورتى بر این کار نیست. تجربه‏هایى که بشر در طول راه مى‏یابد، هنوز خامى‏هاى بسیار دارد و باید در تب و تاب تحولات جوامع بشرى آزموده شود، چنانکه امروزه، دمکراسى با همه جنبه‏هاى مثبتى که دارد، مورد نقادى‏هاى بسیارى است. بى تردید، آینده زندگى بشر، شاهد مطرح شدن شکل‏هاى حکومتى بسیار زبده‏ترى از دمکراسى خواهد گردید. به دور از دو قطب آسیب‏زاى گسست و دنباله‏روى، حالت سلامت در این محور، عبارت از هدایت است. هدایت، متفاوت با گسست و دنباله‏روى است. هادى، هم باید به زبان و متناسب با اندیشه مخاطبان خود سخن بگوید و هم از پیروى اهواء آنان دورى گزیند. مهدویت نیز، چون پاره‏اى از مجموعه معرفتى تربیت دین، باید این نقش هدایت‏کنندگى را در جریان تربیت بازى کند. براى این امر، کسانى که مسأله مهدویت را در جریان تربیت دینى مطرح مى‏سازند، باید هم تناسب و هماهنگى آن را با ذهن و زبان نسل جدید بازشناسى کنند و هم مراقب باشند که آن را به امیال و آراء رایج آنان فرونکاهند. جالب توجه است که خود مهدى(ع) نیز نقش هدایت‏گرى را بازى خواهد کرد و هواهاى مردم را به هدایت بازخواهد گرداند، چنانکه امام على(ع) در باره آن حضرت مى‏گوید: ((هواهاى نفسانى را به متابعت هدایت الهى بازمى‏گرداند، در روزگارى که هدایت الهى را به متابعت هواهاى نفسانى درآورده باشند. آراء و اندیشه‏ها راتابع قرآن گرداند در روزگارى که قرآن را تابع آراء و اندیشه‏هاى خود ساخته باشند.))(2) محور چهارم. آسیب‏ها: مریدپرورى و تکروى؛ سلامت: امامت. اشاره: در آسیب‏شناسى تربیت دینى به طور کلى، مریدپرورى و تکروى، دو قطب متقابل آسیب‏زایى محسوب مى‏گردند. منظور از مریدپرورى این است که در جریان تربیت دینى، افراد چنان تربیت شوند که مربى را به چشم مراد خویش ببینند، به این معنا که وى را وراى سؤال قرار دهند و او را چنان بنگرند که گویى منشأ اولیه حق است. این شأن تنها از آن خداست و جز او هر که باشد، نه منشأ اولیه حق است و نه در وراى سؤال قرار دارد. از سوى دیگر، تکروى نیز در تربیت دینى، آسیب‏زاست. تکروى، نفى هرگونه اقتدا به دیگران، به منزله پیشرو، و خود، گونه‏اى از آنارشیسم دینى است. تکروى نیز آسیب‏زاست زیرا افراد را در حد خودشان محدود مى‏گرداند و آنها را از مزایاى وجودى دیگران محروم مى‏سازد. در این محور نیز داد و ستدى نهانى میان دو قطب آسیب وجود دارد، یعنى مریدپرورى به تکروى منجر مى‏شود و تکروى نیز سرانجام از مریدپرورى سربرمى‏آورد. در حالت سلامت، امامت قرار دارد. امامت، نه با مریدپرورى سازگار است و نه با تکروى. ناسازگارى آن با تکروى آشکار است، اما ناسازگارى آن با مریدپرورى نیز از آنجا ناشى مى‏گردد که امام در مفهوم اسلامى کلمه، منشأ اولیه حق نیست بلکه ملازم با حق است و نه تنها خود را در وراى سؤال نمى‏بیند، بلکه از سؤال استقبال مى‏کند و در پى آن، ملازمت خود را با حق آشکار مى‏سازد. پس از اشاره کلى به مفاهیم آسیب و سلامت در این محور، اکنون، آن را در مورد خاص مهدویت و تربیت مهدوى، مورد بحث قرار مى‏دهیم. مریدپرورى، به منزله یکى از قطب‏هاى آسیب در تربیت دینى، صورت محرَّف امامت است. هر گاه افراد، امامان را چنان بستایند که گویى آنان، منشأ اولیه حق و حقیقت‏اند، این چهره محرَّف آشکار مى‏گردد. این گونه افراد، به سبب همین تعبیر نادرستى که از امامت دارند، و آن را به یکى از لغزشگاه‏هاى آسیب‏زاى تربیت دینى تبدیل مى‏کنند، ((مُحبّ غال)) (دوستدار افراط گر) نامیده شده‏اند. افراط گرى آنان در این است که امام را از حد خویش، فراتر مى‏برند و او را به مقام و منزلت الوهى برمى‏کشند. تنها در باره خداوند، در قرآن آمده است :((الحقُّ مِن ربِّک)).(3) اما نسبت امام با حق این است که او با حق ملازمت و همراهى (معیَّت) دارد و با آن مطابقت مى‏ورزد. در خصوص حضرت مهدى (عج) نیز همین سخن جارى است. در متون اسلامى، براى در امان نگهداشتن افراد از لغزیدن در ورطه مریدپرورى، همواره بر این نکته تأکید شده است که امام مهدى (ع)، در کار سترگى که به انجام خواهد رساند، کارگزار و فرمانبر خداست. به طور مثال، در روایتى که حمران بن أعین نقل مى‏کند مى‏خوانیم: ((از امام باقر(ع) سؤال کرده به او عرض کردم: آیا قائم تو هستى؟ پس آن حضرت فرمود: زاده و تربیت یافته بیت رسولم و خونخواهى کننده‏ام (یا از من خونخواهى کنند) و آنچه خدا بخواهد انجام مى‏دهد...))(4) در این روایت، امام باقر(ع)، ابتدا ((قائم)) را به معناى لغوى یا مفهوم عام آن که در مورد هر یک از امامان شیعه صادق است، بکار مى‏برد و در پایان روایت، با دریافتن مقصود اصلى سؤال کننده، حضرت مهدى (ع) را با ذکر برخى ویژگى‏ها معرفى مى‏کند. اما آنچه در اینجا مقصود است، تعبیر ((یفعل الله مایشاء)) (آنچه خدا بخواهد انجام مى‏دهد) است. این تعبیر، بیانگر آن است که هر امامى که قیام به برپاداشتن حدود الهى مى‏کند، او تابع فرمان خداست و هر آن چه را او بخواهد، انجام مى‏دهد و این مطلب، شامل حضرت قائم (عج) نیز مى‏گردد. بنابراین، مسأله مهدویت، در فضایى مطرح گردیده است که تابعیت و عبودیت امام نسبت به خداوند در آن موج مى‏زند و این براى آن است که امامت در دست عوام و عوام‏زدگان، تبدیل به بساط مرید و مرادى نگردد. به علاوه، هنگامى که امام، تابع و ملازم با حق بود، خود را در وراى سؤال نمى‏نشاند. در این مورد، قابل ذکر است که در روایات مهدویت، بر مشابهت امام مهدى(ع) با پیامبر (ص) و على(ع)، از حیث منش و روش زندگى اشاره شده است.(5) امام على(ع)، به صراحت خود را در حیطه سؤال قرار داد. امام مهدى(ع) نیز بر همین شیوه عمل مى‏کند. سخن امام على(ع) در این خصوص چنین است: ((مپندارید که گفتن حق بر من گران مى‏آید و خواهم که مرا بزرگ انگارید زیرا هر که شنیدن حق بر او گران آید، یا نتواند اندرز کسى را در باب عدالت بشنود، عمل کردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق یا رأى زدن به عدل بازنایستید زیرا من در نظر خود بزرگتر از آن نیستم که مرتکب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ایمن باشم، مگر آن که خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، کفایت کند زیرا او تواناتر از من به من است. ما و شما بندگانى هستیم در قبضه قدرت پروردگارى که پرورش دهنده‏اى جز او نیست...))(6) از سوى دیگر، قطب دوم آسیب، یعنى تکروى، نیز در تربیت مهدوى قابل قبول نیست. تکروى در جریان تربیت دینى، در دو صورت رخ مى‏دهد: نخست با نفى امامت و دوم با پذیرش و در عین حال، تعمیم امامت. در حالت نخست، نیاز به امامت، بعد از پیامبر اکرم (ص) نفى مى‏گردد و چنین تصور مى‏شود که هدایت پیامبر(ص) به مردم ارزانى شده و هر کس بخواهد مى‏تواند در طریق هدایت راه بسپارد و در این مسیر، نیازى به راهبر و امام نیست. در حالت دوم، امامت به صراحت نفى نمى‏شود، اما اختصاص آن به امامان معصوم(ع)، نفى مى‏شود، به گونه‏اى که هر کس مى‏تواند امام خویش باشد. در روایات مربوط به مهدویت، هر دو گونه تکروى، نفى شده است. در خصوص مورد اول، یعنى نفى امامت، در برخى روایات به این نکته اشاره و انتقاد شده است که در آینده امت اسلامى، کسانى تندروى خواهند نمود و خواهند گفت که امامت باطل شده است. به طور مثال، در روایتى از قول امام على (ع) خطاب به ((حذیفه یمانى)) آمده است: ((...پس این امت پیوسته ستمگرند و همچون سگان در ستیز با یکدیگر بر حرام دنیا بسرمى‏برند، در دریاهاى هلاکت و گودال‏هاى خون، عمر سپرى کنند تا آن زمان که غائب شونده از فرزندان من از دیدگان مردم پنهان شود و مردم به گفتگو افتند، آیا او گم شده، یا کشته شده، یا خود وفات یافته است، که فتنه شدت گیرد و بلا نازل شود و آتش جنگ قبیله‏اى برافروزد و مردم در دینشان تندروى کنند و همصدا شوند که حجت از میان رفته و امامت باطل شده است...به خداى على قسم! که حجت امت همان هنگام برپا و در راههاى آن (امت) گام برمى‏دارد، به خانه‏ها و کاخ‏هایشان داخل مى‏شود، در شرق و غرب زمین در گردش است، گفته‏ها را مى‏شنود و بر جماعت سلام مى‏کند، او مى‏بیند اما دیده نمى‏شود تا زمان و وعده‏اش فرارسد...))(7) در مورد دوم، یعنى تعمیم امامت، نیز در روایات مهدویت، انتقاد صورت پذیرفته است. امامت، مشروط به شروطى است که مهم‏ترین آن، این است که امام، آلوده به ستم نباشد، چنانکه وقتى ابراهیم (ع) در باره امامت فرزندان خویش از خدا مسألت نمود، خداوند در پاسخ فرمود: ((پیمان من به بیدادگران نمى‏رسد.))(8) از این رو، خداوند امامت را در شأن هر کسى ننهاده است. در این مورد، در روایتى، فضیل بن یسار از قول امام صادق (ع) مى‏گوید: ((هر کس خروج کرده، مردم را به سوى خود فراخوانَد در صورتى که کسى در میان مردم باشد که از او برتر است، پس چنین شخصى گمراه و بدعت‏گذار است.))(9) در حالت سلامت. تربیت دینى، مستلزم قبول امامت است. حضرت مهدى (عج) نیز یکى از جمله امامان شیعه است. قبول امامت، به معناى انکار مریدپرورى و تکروى است. این هردو، چون آفت‏هاى تربیت دینى محسوب مى‏شوند. در حالت مریدپرورى، فرد تربیت شونده، در حد انسانى دیگر که مراد تلقى شده، متوقف مى‏ماند و از تقرب جستن به کمال بى‏پایان، یعنى خداوند، بازمى‏ماند. در مقابل، در حالت تکروى، فرد تربیت شونده، در حد خود، محدود مى‏شود و از بهره جستن از نمونه‏ها و الگوهاى برجسته بازمى‏ماند. در روایات مربوط به مهدویت، امامت، چون امرى متفاوت با مریدپرورى و تکروى، معرفى شده است. براى وضوح بیشتر این معنا، در زیر به دو روایت دیگر استناد خواهیم نمود. در خصوص تمایز امامت با رابطه مرید و مرادى، امام به منزله کسى معرفى مى‏گردد که راه و رسم و حد و حدود الهى را پى‏جویى مى‏کند. عبدالعزیز بن مسلم از قول امام رضا (ع) مى‏گوید: ((...امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏دارد و حدود الهى را برپا مى‏دارد و از دین خدا دفاع مى‏کند و با حکمت و موعظه نیکو و دلیل رسا به راه پروردگارش فرامى‏خواند...))(10) در خصوص اهمیت امامت و نفى تکروى نیز در روایتى، زراره از قول امام صادق(ع) مى‏گوید: ((امام خود را بشناس که چون او را شناختى این امر چه پیش افتد و یا دیر فرارسد، تو را زیانى نمى‏رساند.))(11) محور پنجم. آسیب‏ها: قشرى‏گرى و عقل‏گرایى؛ سلامت: عقل‏ورزى. در این محور، آسیب‏هاى تربیت دینى، در دو قطب متقابل قشرى‏گرى و عقل‏گرایى قرار دارد. منظور از قشرى‏گرى، جمود بر ظواهر متون دینى، در مقام فهم، و ظواهر مناسک شریعت، در مقام عمل، است. قشرى‏گرى از این جهت آسیب‏زاست که انسان را در قشر دین متوقف مى‏سازد و به این ترتیب، خود فرد را از دین بى‏بهره و دیگران را در دام بدفهمى گرفتار مى‏سازد. از سوى دیگر، مراد از عقل‏گرایى آن است که کسى بخواهد عقل را صافى همه چیز بگرداند، به نحوى که درستى هر معرفت یا فایده هر عملى که توسط عقل علمى یا فلسفى، به اثبات قطعى و مسلّم نرسد، پذیرفتنى نخواهد بود. این گرایش نیز در تربیت دینى آسیب‏زاست زیرا عقل آدمى را چنان توانى نیست که هر چیزى را به اثبات برساند. به این ترتیب، عقل‏گرایى، فرد را از حقایق بسیارى محروم و از نتایج آنها بى‏بهره خواهد ساخت. در حالت سلامت، عقل‏ورزى قرار دارد. تفاوت عقل‏ورزى با قشرى‏گرى مشخص است، اما تفاوت آن با عقل‏گرایى در آن است که عقل‏ورزى، مستلزم اثبات علمى و فلسفى امور نیست، بلکه گاه با گمان نیز به پیش مى‏رود. انسانها برخى از معرفتها و اعمال را به کمک گمان‏هاى عاقلانه، در دسترس خود قرار مى‏دهند. اکنون، پس از اشاره کلى به نکات این محور در تربیت دینى، در خصوص مهدویت، با اندکى تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت. قشرى‏گرى در دین، مانع فهم عمق معارف دینى مى‏گردد و از این رو، بسترى براى رشد کج‏فهمى و انحراف و بدعت است. نمونه بارز این امر در زمان حکومت امام على (ع) توسط خوارج آشکار گردید؛ کسانى که حاضر نشدند به ورق‏هاى کاغذین قرآن تعرض کنند، اما سرانجام بر آن شدند تا قرآن ناطق را خاموش کنند. این گونه قشرى‏گرى، همواره در کمین تربیت دینى است. در دوران غیبت امام مهدى(ع) نیز همواره این تهدید وجود دارد. ذهن‏ها و اندیشه‏هاى خام متدینان، آنان را به بدفهمى و بدعت وامى‏دارد، چنانکه به هنگام ظهور مهدى (ع)، سخنان او و احکام دینى که او مطرح مى‏سازد، در نظر مردم، جدید و ناشناخته است. ابوبصیر از قول امام باقر (ع) مى‏گوید که ایشان در مورد مهدى (ع) فرمود: ((هنگامى که آن حضرت قیام کند، با امرى نوین و فرمانى جدید و طریقه‏اى نو و حکمى تازه قیام خواهد کرد...))(12) این سخن حاکى از آن است که چگونه در دوران غیبت، قشرى بودن افراد، آنان را به تعبیرهاى نادرست از احکام دینى خواهد کشاند. امام صادق (ع) به این نکته اشاره دارد، آنجا که مى‏فرماید: ((قائم (ع) در جریان پیکار خود، با امورى روبرو مى‏گردد که رسول خدا (ص) با آنها روبرو نشد. همانا رسول خدا(ص) در حالى به سوى مردم آمد که آنان، بت‏هاى سنگى و چوب‏هاى تراشیده را مى‏پرستیدند، ولى علیه قائم(ع) مى‏شورند و کتاب خدا را علیه او تأویل مى‏کنند و بر اساس آن با او مى‏جنگند.))(13) بنابراین، یکى از آسیب‏هایى که در کمین تربیت مهدوى، هم‏چون تربیتى دینى، قرار دارد این است که افراد تحت تربیت، ذهن‏ها و اندیشه‏هایى ناپرورده و خام داشته باشند و معارف و حکمت‏هاى دین را در حد فهم‏هاى قاصر خود، محدود و محصور سازند. از سوى دیگر، عقل‏گرایى نیز یکى دیگر از ورطه‏هاى لغزش است. عقل‏گرایى به این معناست که افراد بخواهند در عرصه دین، همه چیز را پس از اثبات قطعى عقل بپذیرند. در این تصور، عقل، چنان انگاشته مى‏شود که گویى آن را هیچ حد و حدودى نیست و یاراى آن را دارد که بر فراز هر حقیقتى بایستد و آن را در حیطه خود، تحلیل کند و بشناسد. چنین تصورى، نه با واقعیت عقل هماهنگ است و نه با تربیت دینى، سازگار. عقل، حدودى دارد و برخى از امور را به سبب محاط بودن در آنها مى‏پذیرد. عقل، هم‏چنانکه برخى از امور را در پرتو روشن تحلیل خود، مى‏پذیرد، امور دیگرى را در سایه‏روشن حیرت، مورد قبول قرار مى‏دهد. دین، آدمى را از جمله به حقایقى از این دست رهنمون مى‏گردد. از قضا یکى از دلایلى که براى غیبت امام زمان (ع) ذکر شده، آشکار شدن بن‏بست‏هاى عقل‏گرایى در مفهوم افراطى آن است. به عبارت دیگر، غیبت، فرصتى است براى این که انسان‏هاى کره خاکى، هر چه در توان عقلى خویش دارند، در جستجوى سعادت بکار زنند. هنگامى که آنان، بن‏بست‏هاى عقل‏گرایى را آزمودند، گوش شنواترى براى شنیدن پیام غیبى مهدى(ع) خواهند داشت. حالت سلامت در تربیت دینى، عقل‏ورزى است. عقل‏ورزى، باور به توانایى عقل در دریافتن حقایق عمیق است، بدون آن که حدود توانایى آن انکار شود. عقل‏گرایى، نوعى مطلق‏گرایى در عرصه عقل است که پذیرفتنى نیست. اما عقل‏ورزى، مطلوب تربیت دینى است زیرا دین، آدمى را به حقایق ژرفى فراخوانده است که با عقل‏ورزى قابل حصول است. فهم مسأله مهدویت، خود از جمله امورى است که مستلزم بذل فهم و باریک بینى بوده است؛ به ویژه که شیعه، در مطرح نمودن مسأله مهدویت، تحت فشارهاى سیاسى حاکمان زمان قرار داشته و در این خصوص، ناگزیر بوده به رمز سخن بگوید. از این رو، در خصوص مهدویت نیز دعوت به ژرف اندیشى و باریک بینى صورت پذیرفته است. به طور مثال، در روایتى، مفضّل بن عمر از قول امام صادق (ع) مى‏گوید: ((خبرى که آن را درک مى‏کنى، از ((10)) خبر که صرفاً آن را روایت مى‏کنى بهتر است، همانا هر حقى داراى حقیقتى است و هر کار درستى را نورى است. سپس فرمود: و به خدا سوگند! کسى از شیعیانِ خود را فقیه نمى‏شماریم تا این که به رمز، سخنى به او گفته شود و او آن رمز را دریابد، همانا امیرالمؤمنین (ع) بر منبر کوفه فرمود: ((به راستى که فتنه‏هایى ظلمانى و کدر و تاریک پشت سر دارید که جز نُوَمَه (کسى که عنوانى در مردم ندارد و به کلى قدرش مجهول و ناشناخته است) کسى از آن نجات نمى‏یابد.)) به آنحضرت عرض شد: اى امیرمؤمنان، نومه چیست؟ فرمود: آن کسى است که مردم را مى‏شناسد ولى مردم او را نمى‏شناسند، و بدانید که زمین از حجت خداى عزوجل خالى نمى‏ماند...))(14) گذشته از اصل مسأله مهدویت که به دلایل تاریخى، دریافت آن مستلزم باریک‏بینى بوده است، هم اکنون نیز درک درست مسائل مربوط به مهدویت، مستلزم عقل‏ورزى است. این مسائل شامل امورى چون نقادى نسبت به عقل‏گرایى، تبیین نقش‏هاى سازنده اعتقاد به مهدویت در جریان زندگى فردى، اجتماعى و تاریخى، و مسئولیت شیعه در دوران غیبت است. محور ششم. آسیب‏ها: خرافه‏پردازى و راززدایى؛ سلامت: حق‏باورى. در این محور، آسیب‏هاى تربیت دینى، به طور کلى، عبارت از خرافه‏پردازى و راززدایى است. خرافه‏پردازى هنگامى در تربیت دینى، آشکار مى‏گردد که حقایق ماوراى طبیعى دین، دستخوش عوام‏زدگى گردد. آسیب‏زایى خرافه‏پردازى، نه تنها از آن جهت است که این حقایق، تحریف مى‏گردد، بلکه همچنین از آن رو است که در افراد تحت تربیت، بلاهت را دامن مى‏زند. در قطب مقابل، راززدایى قرار دارد. راززدایى نیز از جمله آسیب‏هایى است که در کمین تربیت دینى قرار دارد. آسیب‏زایى این امر در آن است که دین و معارف دینى را در حد طبیعت، به زیر مى‏کشد و عملاً مقصود عمده‏اى را که تربیت دینى، به عهده داشته، نقض مى‏کند و آن برکشیدن آدمى از خاک به سوى خدا بوده است. چنانکه در محورهاى پیشین نیز ذکر شد، داد و ستد نهانى میان دوقطب آسیب را نباید نادیده گرفت. خسته شدن از خرافه‏پردازى، کار را به راززدایى مى‏کشاند، چنانکه راززدایى، در آخرین حد خود، جهان را کوچک و عبث مى‏گرداند و زمینه را براى خرافه‏پردازى آماده مى‏کند. در حالت سلامت، حق‏باورى قرار دارد. تربیت دینى، آدمى را به حق‏باورى سوق مى‏دهد. حق، نه خرافه است و نه به ضرورت، از هرگونه رازآمیزى به دور است. پس از اشاره کلى به محتواى آسیب و سلامت در این محور، در خصوص مهدویت، به توضیح بیشتر آن خواهیم پرداخت. قطب نخست آسیب، یعنى خرافه‏پردازى، در زمینه مهدویت نیز همچون سایر معارف دینى، قابل گسترش است. به ویژه، از آنجا که امام زمان (ع) در غیبت به سر مى‏برد، مطامع سوداگران و خامى عامیان و عوام‏زدگان، بستر مناسبى براى خرافه‏پردازى فراهم مى‏آورد. نمونه‏هایى از این امر را مى‏توان در داعیه‏هاى این و آن، بر رؤیت امام زمان یا رؤیاهاى مربوط به آن حضرت ملاحظه نمود. هر چند امکان این امر، در اصل، منتفى نیست و برخى از اخبار، حاکى از رؤیت آن حضرت توسط بعضى از بزرگان بوده است(15)، اما اندک نیست قصه‏هاى بى‏بنیادى که در این زمینه پرداخته‏اند. از این رو، در برخى از روایات آمده است که هر کس ادعا کند با امام زمان(ع) ارتباط دارد، او را کذاب بدانید. قطب دوم آسیب، یعنى راززدایى، نیز در زمینه مهدویت، رخ داده و رخ مى‏دهد. در راززدایى، این گرایش وجود دارد که امور، همواره چون امورى طبیعى نگریسته شوند و ردپاى هر امر ماوراى طبیعى در آنها محو گردد. نمونه این مواجهه با مهدویت را مى‏توان از جمله در مقدمه معروف ابن خلدون ملاحظه نمود. ابن خلدون که مالکى مذهب بود، امکان بى‏اعتبار شمردن اخبار مربوط به مهدى (ع) را نداشت زیرا این اخبار در میان اهل سنت نیز رواج داشته است. اما وى کوشیده است بر اساس دیدگاه فلسفى خود در باب جامعه بشرى، مهدویت را تفسیر کند. از نظر وى، عصبیت، اساس حکومت و نظام اجتماعى بشرى را مى‏سازد و بر این اساس، مى‏گوید چون عصبیّت فاطمى و به طور کلى، عصبیت قریش، از میان رفته، ظهور مهدى (ع) از خاندان فاطمه (ع) و به پاداشتن حکومتى مقتدر و جهانى ممکن نیست. از این رو، وى به این تفسیر روى مى‏آورد که مراد از ظهور مهدى، پیدایش حکومتى مبتنى بر اتحاد قبائل سادات اطراف مدینه و حجاز است.(16) آسیب‏زایى راززدایى از معارف الهى، نه تنها در این است که حقیقتى، از نظر پنهان مى‏ماند، بلکه همچنین در این است که آثار تربیتى و تحول بخش آن در زندگى فردى و اجتماعى نیز فرصت بروز نمى‏یابد. راززدایى از مهدویت و تبدیل نمودن آن به یک واقعه عادى در کنار سایر وقایع عادى، همه آثار تربیتى فردى، اجتماعى و تاریخى این عقیده قدرتمند و الهام‏بخش را زایل مى‏سازد. ظهور مهدى (ع)، چون وعده‏اى حتمى و الهى، افق روشنى براى بیدار نگاه داشتن امید عدالت و کوشش نمودن در راه تحقق آن و انتقاد نمودن از حاکمیت‏هاى جارى است. راززدایى از مهدویت، به منزله از میان بردن تمام این آثار گرانقدر و تحول آفرین است. به دور از دو قطب آسیب، یعنى خرافه‏پردازى و راززدایى، حالت سلامت در این محور عبارت از حق‏باورى است. چنانکه اشاره شد، حق‏باورى به معناى پذیرفتن معارف حق دینى است. حق‏باورى با خرافه‏پردازى متفاوت است زیرا در اینجا تنها پذیرش حقایق یا اندیشه‏هاى مسلم دینى مورد نظر است؛ به علاوه، حق باورى با راززدایى نیز متفاوت است زیرا بسیارى از حقایق دینى و از جمله مهدویت، رازآمیز است. در مسأله مهدویت، حقیقت‏هایى وجود دارد که رازآمیز است و پذیرفتن آنها لازمه تربیت دینى است. از جمله امور رازآمیز در مهدویت، خود مسأله غیبت بلند مدت مهدى(ع) است. هر چند پاره‏اى از حکمت‏ها براى غیبت ذکر شده، اما حکمت اساسى غیبت، ناآشکار است و از جمله اسرار الهى محسوب شده است که تنها پس از رفع آن، حکمتش آشکار خواهد شد. این نکته، از جمله در روایتى آمده است که در آن، عبدالله بن فضل از قول امام صادق (ع) مى‏گوید: ((همانا براى صاحب این امر، غیبتى است چاره‏ناپذیر که هر فرد گمراهى در آن تردید مى‏کند. پس گفتم: چرا چنین است فدایت گردم؟ گفت: به دلیلى که مجاز نیستیم آن را براى شما بازگوییم. گفتم: پس حکمت غیبتش چیست؟ گفت: حکمت غیبت وى چون حکمتى است که در غیبت‏هاى حجت‏هاى پیشین خدا وجود داشت. به راستى که حکمت آن، آشکار نمى‏گردد مگر بعد از ظهورش، چنانکه حکمت کارهاى خضر(ع) در سوراخ کردن کشتى، کشتن پسربچه و بالابردن دیوار، براى موسى(ع) آشکار نگردید مگر به هنگام جدایى آن دو. اى پسر فضل، به راستى این امر، از امور الهى، سرى از اسرار خدا و غیبى از غیب‏هاى الهى است و هنگامى که دانستیم او حکیم است، تصدیق مى‏کنیم که کارها و سخنان او همه حکمت است، هر چند که دلیل آن براى ما آشکار نباشد.))(17) جنبه رازآمیز دیگر، شکل زندگى مهدى (ع) و قیام ناگهانى وى است. در احادیث، به هنگام اشاره به شکل زندگى مهدى(ع)، شباهت وى با یوسف نبى(ع) مورد توجه قرار داده شده که برادران وى به هنگام مواجهه با او در زمان حاکمیتش در مصر، وى را نشناختند. یزید کُناسى از قول امام محمدباقر(ع) مى‏گوید: ((صاحب این امر را با یوسف شباهتى است، او فرزند کنیزى سیه چرده است، خداوند کار او را یک شبه برایش اصلاح مى‏کند.))(18) محور هفتم. آسیب‏ها: انحصارگرایى و کثرت‏گرایى؛ سلامت: حقیقت‏گرایى مرتبتى. در این محور، دو قطب متقابل آسیب در تربیت دینى، انحصارگرایى و کثرت‏گرایى است. مراد از انحصارگرایى آن است که ادعا شود تمامى حقیقت، در نزد دین واحدى قرار دارد و ادیان دیگر، هیچ بهره‏اى از حقیقت نبرده‏اند. دین اسلام، با این که آخرین و کامل‏ترین دین الهى است، اما پیامبر اکرم (ص) با فراخواندن اهل کتاب براى اتفاق نظر در حقایق الهى مشترک میان اسلام و ادیان پیشین، انحصارگرایى را به دیده قبول ننگریست. آسیب انحصارگرایى در آن است که امکان گفتگو میان ادیان را نفى مى‏کند و از این طریق، مانع بسط هدایت مى‏گردد. از سوى دیگر، کثرت‏گرایى نیز آسیب دیگرى در جریان تربیت دینى است. کثرت‏گرایى در اینجا به این معناست که ادعا شود، ادیان مختلف، به یک اندازه از حقیقت برخوردارند و هیچ یک، ترجیحى به دیگرى ندارد. این دیدگاه با قبول کمال بیشتر ادیان و شرایع متأخر ناسازگار است و نوعى بى‏تفاوتى نسبت به انتخاب راه بهتر را به بار مى‏آورد. در حالت سلامت، حقیقت‏گرایى مرتبتى قرار دارد. در این دیدگاه، نظر بر آن است که حقیقت مى‏تواند به درجات مختلف در نزد ادیان و شرایع مختلف وجود داشته باشد. بر این اساس، ممکن است دینى از دین دیگر کامل‏تر باشد و حقیقت بیشترى را در خود جلوه‏گر بسازد. این دیدگاه، نه تنها امکان گفتگو میان ادیان را فراهم مى‏آورد، بلکه انگیزه حقیقت‏جویى را براى یافتن بیشترین میزان حقیقت در افراد تأمین مى‏کند. اکنون، پس از اشاره به آسیب و سلامت در تربیت دینى به طور کلى، نکات این محور را در زمینه مهدویت، توضیح خواهیم داد. انحصارگرایى چون یکى از آسیب‏هاى تربیت دینى، در عرصه مهدویت به این نحو ممکن است آشکار گردد که اعتقاد به حکومت عدل مهدى (ع)، موجب تحریم هر حکومتى پیش از آن گردد. این دیدگاه عملاً در برخى از معتقدان به مهدویت آشکار شده است. بر این اساس، نظر بر آن بوده است که پیش از حکومت مهدى(ع)، هیچ کس حق حکومت ندارد. حتى در این مورد، با تفسیرى اشتباه‏آمیز، به برخى از روایات مربوط به مهدویت نیز استناد شده است. به طور مثال، در روایتى، مالک بن أعیَن از قول امام باقر (ع) مى‏گوید: ((هر پرچمى که پیش از پرچم حضرت قائم(ع) برافراشته گردد صاحب آن طاغوت است.))(19) از این روایت، چنین برداشت نموده‏اند که هیچ حکومت عدلى، قبل از قیام مهدى(ع)، برقرار شدنى نیست. در حالى که مقصود این روایت آن است که هر کس با ادعاى امامت و ایفاى نقش مهدى(ع)، قیام کند، او طاغوت است. از این رو، در روایات دیگر، ذکر شده است: ((هر کس مقام ما -یعنى امامت- را ادعا کند، او کافر [یا مشرک‏]است.))(20) بر این اساس، تفسیر و ترویج مهدویت، به این عنوان که هر حکومتى قبل از حکومت مهدى (ع)، طاغوت است، فهمى آسیب‏زا از مهدویت است. پیامد عملىِ چنین فهمى، عدم تلاش براى برقرارى حکومت عادلانه، پیش از ظهور امام مهدى(ع) است و حاصل عملى آن، تمکین نسبت به هر گونه حکومت جورپیشه خواهد بود. در مقابل، کثرت‏گرایى نیز قطب دوم آسیب است. کثرت‏گرایى به مفهوم برابر دانستن طریقه‏هاى مختلف، مى‏تواند به این نتیجه منجر شود که هر وضع موجودى، مشروع تلقى شود. در حالى که انحصارگرایى در عرصه مهدویت، به تحریم هر حکومتى منجر مى‏شود، کثرت‏گرایى، به تجویز هر حکومتى ختم خواهد شد. آسیب‏زایى چنین موضعى در تربیت سیاسى، آشکار است. حالت سلامت در این محور، حقیقت‏گرایى مرتبتى است. در عرصه مهدویت، این نکته حاکى از آن است که مهدى(ع) و حکومت وى، مثل اعلاى عدالت است و پیش از او، هر حکومتى، به هر میزان به این مثل اعلى نزدیک باشد، یا به عبارتى، هر چه عادلانه‏تر باشد، به همان میزان از مقبولیت و مشروعیت برخوردار است. به علاوه، جالب توجه است که در حکومت مهدى(ع)، همچنان اهل کتاب مى‏توانند بر عقاید دینى خود پایبند باشند. امام مهدى (ع) با اهل کتاب مسالمت مى‏ورزد، چنانکه پیامبر(ص) این کار را کرد. این مضمون روایتى است از قول امام صادق (ع): (([پرسیدند] پس وضع اهل ذمه در نزد او چیست؟ فرمود: او با آنان مسالمت مى‏ورزد چنانکه رسول خدا با آنان مسالمت ورزید و جزیه مى‏دهند و [در برابر حکومت اسلامى‏] سر فرود مى‏آورند.))(21) همچنین، در روایتى از قول امام باقر (ع) آمده است: (([قائم(ع)] در میان اهل تورات با تورات و در میان اهل انجیل با انجیل و در میان اهل قرآن با قرآن داورى مى‏کند.))(22) ________________________________________1. عن النبى (ص): ((فیستشیر المهدى اصحابه)) (الزام الناصب، به نقل از آقائى و همکاران، درسنامه تاریخ عصر غیبت، ص 256) 2. على(ع): ((یَعطف الهوى على الهدى اذاعطفوا الهدى على الهوى و یعطف الرأىَ على‏القرآن اذا عطفوا القرآن على‏الرأىِ))(نهج‏البلاغه: خطبه 138) 3. بقره: 147. 4. عن حُمرانَ بن أعیَنَ، قال: ((سألت أبا جعفر (ع) فقلت له: أنت القائم؟ فقال: قدولَّدنى‏رسول الله (ص) و انى المطالَِبُ بالدَّمِ، و یفعل‏الله ما یشاء، ثم أَعَدتُ‏علیه، فقال: قد عرفتُ حیثُ تذهبُ، صاحبُک المُبدِحُ البطنِ، ثم‏الحَزازُ بِرَأسه،ابنُ‏الأرواعِ، رحم اللهُ فلاناً.))(غیبت نعمانى، باب 13، ص 314) 5. امام صادق(ع): ((یسیر بسیرة رسول‏الله ولایعیش الا عیش امیرالمؤمنین)) (الغیبه، شیخ‏طوسى، ص 277) 6. على(ع): ((ولاتظنوا بى استثقالاً من حق‏قیل لى ولا التماس اعظام لنفسى فانه‏من‏استثقل الحقَّ)) أن یُقالَ له أو العدلَ أن یُعرضَ‏علیه کان العملُ بهما أثقلَ علیه‏فلا تَکفُّوا عن‏مَقالة بحقِّ أو مشورَة بعدل فانّى لستُ فى‏نفسى بفوق أن أُخطىَ و لاآمَنُ ذلک من فعلى‏الا أن یَکفى اللهُ من نفسى ماهو أملک به منى‏فانما أنا و أنتم‏عبید مملوکون لِربّ لا ربَ‏غیرُهُ...)) (نهج‏البلاغه، خطبه 207) 7. عمرو بن سعد عن امیرالمومنین على بن ابى‏طالب (ع) أنه قال یوماً لحذیفة بن الیمان:((...فلاتزال هذه الامه جبارین یتکالَبون على حرام الدنیا، مُنغَمسِینَ فى‏بحار الهلکاتِ و فى‏أودیة الدماء حتى اذا غاب المُتَغَیِّبُ من وُلدى عن عیون‏الناس و ماجَ الناسُ بفَقده أو بقتله أوبموته، أَطلَعَتِ الفتنةُ و نزلت البلیةُوالتَحَمَتِ‏العصبیةُ و غَلا الناسُ فى دینهم وأجمعوا على أنَّ الحجةَ ذاهبة والامامةباطلة...فوَ ربِّ علىِّ انَّ حجتَها علیهاقائمة ماشیة فى طُرُقها داخلة فى دُورِهاوقُصُورها جوَّالة فى شرق هذه الأرضِ و غربهاتسمع الکلامَ و تُسِّلِمُ على الجماعةِتَرى و لاتُرى الى الوقت و الوعدِ...)) (همان مأخذ، ص‏207-206) 8. ((قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین))(بقره: 124) 9. عن الفضیل بن یسار قال: سمعت أبا عبدالله جعفر بن محمد (ع) یقول: ((من خرج یدعوالناس و فیهم من هو أفضل منه فهو ضالّ‏مُبتدِع.)) (همان مأخذ، باب 5، ص 167) 10. عن عبدالعزیز بن مسلم قال...((ثم قال [الرضا (ع)]...الامامُ یُحِلُّ حلالَ اللهِ و یُحرِّمُ‏حرامَ اللهِ و یُقیمُ حدودَ اللهِ و یَذُبُّ عن دِینِ اللهِ و یدعو الى سبیل ربه‏بالحکمةِ و الموعظةِالحسنةِ...)) (همان مأخذ، ص 318) 11. عن زُرارَةَ قال: قال أبوعبدالله (ع): ((اعرِف‏امامک فانَّک اذا عَرَفتَهُ لم یَضُرُّکَ تَقَدَّمَ هذا الامرُ أو تَأَخَّرَ.)) (همان مأخذ، باب 25، ص 470) 12. عن ابى بصیر عن ابى جعفر محمد بن على (ع)...قال: ((اذا خرج یقوم بأمر جدید وکتاب جدید و سنة جدیدة و قضاء جدید،على العرب شدید و لیس‏شأنه الا القتل لایستبقى أحداً و لا تأخذه فى الله لومة لائم))(غیبت نعمانى، باب 13، ص 368). 13. عن محمد بن أبى حمزه عن بعض اصحابه عن أبى عبدالله (ع) قال: سمعته‏یقول: ((القائم (ع) یَلقى فى حربه مالم یلقَ رسولُ الله (ص)، ان رسول الله (ص)أتاهم وهم یعبدون حجارة منقورة و خُشُباً مَنحوتة وانّ القائم یَخرجون علیه فیتأوّلون علیه کتاب‏الله و یُقاتلونه علیه.)) (غیبت نعمانى، باب‏17، ص 424) 14. عن المفضّل بن عمر قال: قال ابوعبدالله (ع): ((انّ‏من ورائکم فتناً مُظلِمَة عمیاءَ مُنکسِفَةلاینجو منها الا النُوَمَةُ، قیل: یا امیرالمؤمنین و ماالنومه؟ قال: الذى یَعرِفُ الناسَ و لا یعرفونه و اعلموا انّ الارض لاتخلو من‏حجة لله عزوجل...)) (غیبت نعمانى، باب 10، ص 202) 15. به طور مثال، منتخب الاثر، الفصل الخامس، باب ((فیمن رآه فى الغیبةالکبرى)). 16. همچنین بنگرید به مقدمه مترجم، آیت الله کمره‏اى، بر کتاب کمال‏الدین و تمام النعمه شیخ صدوق. 17. عن عبدالله بن الفضل الهاشمى قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد (ع) یقول: ان لصاحب هذاالامر غیبة لابدّ منها، یرتاب فیها کل مبطل فقلت: ولم‏جعلت فداک؟ قال: لأمر لم یؤذن لنا فى کشفه، قلت فما وجه الحکمه فى غیبته؟قال: وجه الحکمة فى غیبات من تقدمه من حجج الله تعالى ذکره، انّ وجه‏الحکمة فى ذلک لاینکشف الاّ بعد ظهوره کما لاینکشف وجه الحکمة لما اتاه‏الخضر من خرق السفینة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسى (ع) الاّ وقت‏افتراقهما یابن‏الفضل انّ هذاالامر امر من امر الله تعالى و سرّ من سرّالله وغیب من‏غیب الله و متى علمنا انّه عزوجل حکیم صدقنا بانّ افعاله و اقواله کلها حکمة وان کان وجهه غیرمنکشف لنا.)) (منتخب الاثر، الباب الثامن و العشرون، ص 330) 18. عن یزید الکُناسىَّ قال: سمعت أبا جعفر الباقر (ع) یقول: ((ان صاحب هذاالامر فیه شَبَه من یوسفَ، ابنُ أَمَة سوداءَ، یصلح الله له أمره فى لیلة.)) (غیبت‏نعمانى، باب 10، ص 237) 19. عن مالک بن أعیَن الجُهَنىِّ عن أبى جعفر الباقر (ع) أنه قال: ((کلُّ رایة تُرفعُ قبل رایةِالقائم صاحبها طاغوت)) (غیبت نعمانى، باب 5، ص 166) 20. عن الفضیل قال: قال ابو[عبدالله‏] جعفر (ع): ((من ادّعى مقامنا -یعنى الامامة- فهو کافر، أو قال: مشرک.)) (همان مأخذ) 21. عن الصادق (ع)...فما یکون من اهل الجزیه عنده؟ قال: ((یسالمهم کما سالمهم رسول الله و یؤدون الجزیه عن ید و هم صاغرون)) (بحار، به نقل از صدر،تاریخ مابعدالظهور، ص 568) 22. عن الباقر(ع): ((یحکم بین اهل التوراة بالتوراة و بین اهل الانجیل بالانجیل و بین اهل الزبور بالزبور و بین اهل القرآن بالقرآن.)) (غیبت نعمانى، ص 125)
  • مهدی ملاصادقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی