رباعی های مهدوی
مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ
نه شرم و حیا، نه عار داریم از توامّا گِله بیشمار داریم از توما منتظر تو نیستیم آقاجانتنها همه «انتظار» داریم از تو...!هر روز به دنبال جوابی دیگرهر روز کشیدهام عذابی دیگرهر شب به هوای دیدنت از خوابیآسیمه دویدهام به خوابی دیگرای عشق! بیا که سینههامان شد چاک«این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاکچشمی که تو را ندیده باشد کور استخون شد دل ما، «متی ترانا و نراک»در تاک مگر شراب پنهان نشده؟در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟ای بیخبران که مُنکر صبح شدیددر شب مگر آفتاب پنهان نشده؟یک عمر تو زخمهای ما را بستیهر روز کشیدی به سرِ ما دستیشعبان که به نیمه میرسد آقاجان!ما تازه به یادمان میآید هستی! این ماه که چون چراغ تو میسوزدعمریست که در فراق تو میسوزدخورشید که هر روز تو را میبینددر آتش اشتیاق تو میسوزدای اصل امید! بیمها را دریاببابای همه! یتیمها را دریابهر چند خدا خودش کریم است، آقا!لطفی کن و یاکریمها را دریابشد بسته در هر دو جهان، از بس که...خشکید زمین و آسمان، از بس که...بد نیست اگر کمی خجالت بکشیمخون شد دل صاحبالزّمان، از بس که...؟!درسی که مرور میکنی، عاشوراستهر جا که عبور میکنی، عاشوراستای وارث زخمهای هفتاد و دو تنروزی که ظهور میکنی، عاشوراست
- ۹۱/۰۷/۱۴