مصلح کل
مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ب.ظ
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=مصلح کل=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= ای که در حسن کسی همسر و همتای تو نیستسرو افراخته چون قامت رعنای تو نیست جلوهی ماه فلک چون رخ زیبای تو نیستکیست آن کو به جهان واله و شیدای تو نیست گر چه پنهان ز نظر روی نکوی تو بود چشم ارباب بصیرت همه سوی تو بود آتش عشق تو در سینه نهفتن تا کیطعنه ز اغیار تو ای یار شنفتن تا کی همه شب از غم هجر تو نخفتن تا کیروی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی چهره بگشای ز رخسار که دیدن داردسخن از لعل تو ای دوست شنیدن دارد اگر ای مه ز ره مهر بیایی چه شودغنچهی لب به تکلّم بگشایی چه شود نظری جانب عشّاق نمایی چه شودهمچو بلبل به چمن نغمه سرایی چه شود بی گل روی تو گلزار ندارد رونقاز صفای تو صفا یافته گیتی الحق روی زیبای تو ای دوست ندیدم آخرنغمهی روح فزایت نشنیدم آخر گلی از گلشن وصل تو نچیدم آخرچون هلال از غمت ای ماه خمیدم آخر روز ما تیرهتر از شب بود از دوری توزده آتش به دل ما غم مستوری تو دل بود شیفتهی طرهی مویت ای دوستجان به لب آمده از دوری رویت ای دوست چشم ما هست شب و روز به سویت ای دوستکس نیاورد خبر از سر کویت ای دوست ره نبردیم به کوی تو و خون شد دل مارفت بر باد فنا از غم تو حاصل ما خاطر ما ز فراق تو پریشان تا چندخانهی دل بود از هجر تو ویران تا چند دوستان از غم تو بی سر و سامان تا چنددر پس پردهی غیبت شده پنهان تا چند پرده ای ماه فروزنده ز رخسار فکنتا جهان را کنی از نور جمالت روشن شب تار همه را ماه دلافروز توییداور و دادرس و دادگر امروز تویی عارفان را به خدا معرفتآموز توییمصلح کل تویی و بر همه پیروز تویی هر که آزاده و دانشور و صاحبنظر استبهر اصلاح جهان منتظِر منتظَر است ما همه بنده، تویی صاحب ما، سرور ماچون تویی در همه جا حامی ما یاور ما نبود جز تو کسی قائد ما، رهبر مادر پناه تو بود ملّت ما، کشور ما سایهی لطف تو تا بر سر احباب بوددل ز مهر تو چو خورشید جهان تاب بود ما همه عاشق دلداده و جانانه توییصدف دین خدا را دُر یکدانه تویی رهبر مردم آزاده و فرزانه توییقدمی رنجه نما صاحب این خانه تویی خانهی صبر ز هجران تو گردید خراباز ره لطف و کرم منتظران را دریاب خاطر آشفته چنین پیرو قرآن مپسندبیش از این ذلّت این جمع پریشان مپسند بیپناه این همه افراد مسلمان مپسنددوست را دستخوش فتنهی دوران مپسند تا به کی نزد کسان بیکس و یاور باشیمچند از دوری روی تو در آذر باشیم سوی ما کن نظری از پی دلدارری ماتا تو از لطف نیایی به هواداری ما که کند غیر تو از مهر و وفا یاری ما؟که دهد خاتمه آخر به گرفتاری ما؟ ما همه منتظر مقدم فرخندهی توتا ببینم مگر چهرهی تابندهی تو دل افسردهی ما را ز غم آکنده ببینمسلمین را ز هم اینگونه پراکنده ببین آشنا را بر بیگانه سر افکنده ببینجمع در ظاهر و از تفرقه شرمنده ببین چه بگویم که تو خود آگهی از راز نهانباری آنجا که عیان است چه حاجت به بیان بی تو ما در کف بیگانه گرفتار شدیمغرق محنت ز هوسرانی اشرار شدیم خون جگر از ستم دشمن مکّار شدیمدر بر خلق جهان خوارتر از خار شدیم اجنبی پای چو در کشور اسلام نهادهستی ملّت ما را ز جفا داد به باد سالها دم زده از مهر ولایت "قدسی"فکند کاش سر خویش به پایت "قدسی" میکند صبح و مسا مدح ثنایت "قدسی"تا کند جان خود از شوق، فدایت "قدسی" چه شود گر کنی از لطف به حالش نظریتا که از نخل وصال تو بچیند ثمری
- ۹۱/۰۷/۱۴