سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

در حالی که اتحادی اروپا برای تصویب تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران تلاش می کند، دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارشی ادعای کشورهای غربی در این زمینه که تحریمها به ملت ایران آسیب نمی زند را رد کرد. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از الجزیره، بان کی مون دبیرکل سازمان ملل روز گذشته در گزارشی اعلام کرد: تحریمها علیه ایران در راه رسیدن کمکهای دارویی به ویژه برای بیماران سرطانی، دستگاه تنفسی و قلبی در ایران، مشکل ایجاد کرد است. وی در ادامه این گزارش تاکید کرد: این تحریمها باعث افزایش تورم، افزایش قیمت کالاهای اساسی و انرژی، بالا رفتن میانگین بیکاری و فقدان مواد ضروری و به ویژه دارویی شده است. بان کی مون خاطرنشان کرد: حتی شرکتها برای انجام صادارت مواد غذایی و دارویی به ایران از یک کشور سوم، دچار مشکل در مبادلات بانکی خود هستند. به گزارش الجزیره انتقادات بان کی مون از تحریمهای کشورهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران در حالی مطرح شده که کشورهای اروپایی در طی روزهای اخیر رایزنی برای تشدید تحریمها علیه ایران را که شامل بخش صنعت، انرژی، بانک و حتی گاز می شود را آغاز کرده اند.
  • مهدی ملاصادقی

دانلود کتابهای حجت الاسلام قرائتی+ زندگینامه ایشان

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۲۲ ق.ظ
زندگینامه حجة الاسلام والمسلمین قرائتی زندگینامه حجة الاسلام والمسلمین قرائتی بسم الله الرحمن الرحیماینجانب محسن قرائتى فرزند علینقى، در سال 1324 هجرى در کاشان بدنیا آمدم. مرحوم جدم، در زمان رضاخان که با تمام قدرت با اسلام و مظاهر آن مبارزه مى‏شد، جلسات قرآن را در خانه‏ هاى مردم کاشان تشکیل مى‏داد و بخشى از عمر خود را در این راه صرف نمود. لذا فامیل ما قرائتى شد. پس از او، مرحوم پدرم با تشکیل این جلسات در خانه‏ ها، مساجد و تکایا راه پدرش را ادامه داد و به استاد قرائت قرآن معروف شد. آن مرحوم از بازاریانى بود که حدود چهل سال با شنیدن صداى اذان، مغازه خود را مى‏بست و به سوى مسجد و نماز اول وقت مى‏شتافت. فردى بود که با آموزش قرآن و برگزارى مجالس دینى، احیاى بعضى از مساجد مخروبه و متروکه، و تلاش در این راه، براى دیگران الگو شده بود و در عوض خداوند به او روحى مطمئن و حکمت و عرفان جوشیده از درون، عطا فرموده بود. چیزى که ذهن و فکر او را مشغول مى‏کرد، این بود که تا حدود سن چهل سالگى صاحب فرزندى نشده بود، تا این که با همه مشکلات موجود در آن زمان، با عنایت و لطف خداوند بزرگ، موفق به زیارت خانه خدا و اعمال حج گردید. شاید بتوان گفت این هم در شرایط موجود زندگى‏اش، اجرى از جانب پروردگارش نسبت به تلاش و کوشش‏هاى قرآنى و دینى‏اش بود. او در همان سفر در کنار خانه خدا چنین دعا مى‏کند:اى خدایى که فرموده‏ اى: «ادعونى استجب لکم» (بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را»!اى خالق یکتا! فرزندى به من عطا فرما که مبلغ قرآن و دین تو باشد.این دعا به اجابت رسید و خداوند او را صاحب فرزندانى نمود که برخى از آنان به لباس مقدس روحانیت در آمدند.گفتنى است که من در سنین نوجوانى که شناخت و اطلاعات کافى نداشتم با پیشنهاد مرحوم پدرم براى ورود به حوزه، موافق نبودم ولى با اصرار و تشویق او در سن چهارده سالگى وارد حوزه شدم. یک سال در کاشان زیر نظر استاد آیت‏ الله صبورى دامت برکاته مشغول درس شدم. هر شب نیز به طور مرتب در جلسه تفسیر قرآن مرحوم آیت ‏الله حاج شیخ ‏على آقا نجفى‏قدس سره که بعد از نماز مغرب و عشا برقرار مى‏شد شرکت مى‏کردم. این جلسه دل مرا به تفسیر قرآن جذب نمود.از آن زمان به بعد با قرآن انس پیدا کردم و تا به حال الحمدلله ادامه دارد. با اطمینان مى‏گویم که بیشترین مطالعه من درباره قرآن و تفسیر بوده و چون قرآن و کلام خدا نور است، تا به حال در راه تبلیغ درمانده نشده‏ ام. حتى زمانى هم که براى ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه قم شدم، در کنار (لمعه) کتاب درسى رسمى حوزه، تفسیر «مجمع البیان» را با برخى از دوستان، مطالعه و مباحثه مى‏کردم. همین که دروس سطح و مقدارى از درس خارج را در حوزه گذراندم، به فکر افتادم که خلاصه مطالعات و مباحثات تفسیرى خود را یادداشت کنم و این کار را تا پایان چند جزء ادامه دادم. در آن ایام شنیدم که آیت الله مکارم شیرازى - دامت برکاته - با جمعى از فضلا تصمیم دارند تفسیر بنویسند. من نوشته‏ هاى تفسیرى خود را ارائه دادم و ایشان هم پسندیده و من به جمع آنان پیوستم. حدود پانزده سال طول کشید تا تفسیر نمونه در 27 جلد به اتمام رسید و تا به حال بارها تجدید چاپ و به چند زبان ترجمه شده است. تقریبا نیمى از تفسیر نمونه تمام شده بود که انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى به پیروزى رسید و من به پیشنهاد علامه شهید مطهرى‏قدس سره و مؤافقت امام خمینى (ره ) براى اجراى برنامه درس هایى از قرآن، به تلویزیون رفتم. در این بین به فکر افتادم درس تفسیرى را در سطح فهم عموم شروع کنم. براى این کار با گرفتن دو همکار، علاوه بر تفسیر نمونه، از ده تفسیر دیگر یادداشت بردارى کردیم و برنامه تفسیر خود را با عنوان «آینه وحى» در رادیو آغاز کرده و تاکنون پیش رفته‏ ام. بارها از طرف دوستان و دیگران، پیشنهاد شد که آنچه را در رادیو مى‏گویم، به صورت کتاب منتشر کرده و در دسترس عموم به خصوص عزیزان فرهنگى قرار دهم. با این تصمیم و نیت چند جزء از یادداشت‏هاى تفسیرى خود را در حضور دو نفر از فقهاى قرآن‏ شناس و محقق که از اساتید حوزه علمیه قم هستند خواندم و با تأیید و اصلاح آن دو بزرگوار، به سبک و برداشت‏هاى تفسیرى خود اطمینان بیشترى پیدا کردم. پس از آن چند نفر از فضلا کار بازنویسى و تدوین آن را انجام دادند و تحت عنوان «تفسیر نور» منتشر گردید. این تفسیر داراى امتیازاتى است، که در مقدمه جلد اول ذکر شده است.برگردم به گذشته خود. سال دوم طلبگى به قم آمده، در مدرسه مرحوم آیت‏الله العظمى گلپایگانى‏ قدس سره و مدرسه خان مشغول به تحصیل شدم. سپس براى ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرده، رسائل و مکاسب را در آن جا به پایان رساندم و دوباره به قم مراجعت کردم. پس از امتحان کفایه، چند سالى هم در درس خارج شرکت کرده و در مجموع شانزده سال در کاشان، قم، مشهد و نجف بودم تا درس‏هاى سطح حوزه را تمام کردم. همواره در این اندیشه بودم که قرآن و اسلام براى همه اصناف و طبقات مردم است و کودکان و نوجوانان هم از همین مردم‏اند. ما پزشک اطفال داریم ولى روحانى اطفال نداریم، لذا تصمیم گرفتم در این راه به قصد خدمت به نسل جوان و آینده ‏سازان، اسلام و معارف قرآنى را با زبان ساده و روان به آنها منتقل نمایم. از این رو به کاشان برگشتم و ضمن دعوت نوجوانان، برنامه تبلیغى خود را با حضور هفت نفر آغاز کردم و به علت علاقه و استقبال نوجوانان، کلاس‏ها را ادامه دادم، هر هفته از قم به کاشان مى‏رفتم؛ با این اندیشه که قرآن دهها داستان و قصه دارد و پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله با همین داستان‏ها، سلمان و ابوذرها را تربیت فرموده، کلاسم را با تلفیقى از اصول عقاید، احکام و داستان‏هاى قرآنى اداره کردم، و به ارائه مطالب زنده و تازه روى تخته سیاه پرداختم. نحوه کلاسدارى و قدرت تشبیه و تمثیل من، به جذابیت جلسات و استقبال از آن‏ها، به شکل چشمگیرى افزود.جلسات کاشان، چند سال ادامه داشت و برکاتى را نیز به همراه داشت. البته چون این کار بى‏سابقه بود که یک روحانى به جاى منبر پاى تخته سیاه برود و براى کودکان و نوجوانان جلسه و کلاس داشته باشد؛ گاهى مورد بى‏مهرى برخى افراد قرار مى‏گرفتم، ولى چون به کار خود اعتقاد و ایمان داشتم، در طول این مدت آنى نسبت به کار خود با شک و تردید نگاه نکردم، به صورتى که الان هم پس از گذشت حدود 35 سال از آغاز این حرکت خوب و مثبت، اگر بخواهم آن را از ابتدا شروع کنم، از همان جاى قبلى، آغاز خواهم کرد. به دنبال جلسات کاشان، در قم نیز کار مشابهى را با جوانان و نوجوانان شروع کردم. در جلسات قم، فرزند آیت‏الله مشکینى دامت برکاته شرکت مى‏کرد و یادداشت‏هاى کلاس را به رؤیت و اطلاع ایشان مى‏رسانید. یک روز آن بزرگوار به کلاس درس آمد و از نزدیک اینجانب را مورد عنایت و تفقد قرار داده و فرمود: آقاى قرائتى! حاضر هستى با من یک معامله کنى؟ ثواب جلساتى که شما براى نسل جوان دارید از من، و ثواب درس‏هایى که من در حوزه مى‏دهم از شما و بعد هم در جلسه درس خود از کار و نحوه کلاس و روش جدید، تجلیل و تعریف نمودند. گفتنى است که آن روزها ایشان براى حدود هزار طلبه، درس مکاسب و تفسیر مى‏فرمودند و من براى بیست نفر جوان جلسه اصول عقاید داشتم. بعد از این برخورد، به کار و راهى که انتخاب کرده بودم، عشق و علاقه بیشترى پیدا کردم و بعد از آن هم گروه گروه طلبه‏ ها آمدند تا از نزدیک روش کلاسدارى مرا مشاهده کنند. با این گونه تشویق‏ ها و استقبال‏ ها به ذوق آمده و تصمیم گرفتم مطالب را دسته‏ بندى، منظم و یاداشت کنم. البته در زمان طاغوت هم از طرف تلویزیون به پیشنهاد بعضى مرا براى اجراى برنامه و کلاس دعوت کردند، ولى به دلیل این که نخواستم بازوى دستگاه طاغوت باشم، قبول نکردم. به علت عشق زیادى که به کار داشتم، تقریبا به تمام شهرهاى ایران مسافرت نموده، کلاسى برقرار مى‏کردم. در اوائل کار به جلسات دبیران تعلیمات دینى راه یافتم. در یکى از سمینارها که مقام معظم رهبرى دامت برکاته و شهید دکتر بهشتى‏قدس سره تشریف داشتند، در آن جلسه برنامه اجرا کردم و از طرف مقام معظم رهبرى دامت برکاته مورد تفقد قرار گرفتم. ایشان مرا به منزل خود دعوت کردند و بعد از تشویق، مسجد امام حسن‏ علیه السلام را که در آن اقامه جماعت داشتند و آن روزها از مساجد فعال و موفق و مبارز پرور علیه طاغوت در مشهد بود، براى کلاسدارى در اختیارم گذاشتند. در سفر تبلیغى به اهواز هم، با علامه شهید مطهرى‏قدس سره آشنا شدم. ایشان روش کلاسدارى مرا دیده و بسیار پسندید. من از اول، معلم قرآن بودم و با اسلوب جدیدى که داشتم، نسل نو را با قرآن آشنا مى‏کرد. در زمانى که امام خمینى‏قدس سره فریاد الهى - سیاسى خود را علیه طاغوت بلند کردند، من دروس مرحله اول حوزه را مى‏خواندم و شرایط سنى لازم براى شرکت در بعضى از برنامه‏ ها را نداشتم البته در آن زمان به دیدار بعضى علماى زندانى و تبعیدى در محل زندان و تبعید مى‏رفتم و در زمینه حمایت‏هاى جانبى، اطلاع‏ رسانى و تشویق مردم به مسائل انقلاب بى‏تأثیر نبودم. در همان زمان، عوامل رژیم و ساواک، براى دستگیرى من چندمرتبه شبانه به خانه پدرم در کاشان و منزل خودم در قم حمله‏ ور گشتند، ولى موفق نشدند. چند ماهى هم زندگى مخفى داشتم تا انقلاب اسلامى ایران با امدادهاى الهى و رهبرى حضرت امام خمینى‏قدس سره و پشتیبانى ملت مؤمن و غیور و شجاع به پیروزى رسید و دوران جدیدى از فعالیت‏هاى فرهنگى با احساس مسؤولیت بیشترى آغاز شد. بعد از پیروزى انقلاب، با پیشنهاد علامه شهید مطهرى‏ قدس سره و مؤافقت امام خمینى‏قدس سره براى اجراى برنامه، به تلویزیون معرفى شدم، روزى که به آن تشکیلات وارد شدم، بیشتر کارکنان نمى‏دانستند، قبله کدام طرف است و... در آن جا با بهانه‏ گیرى و وسواس زیاد مرا آزمایش کردند و زمانى که در این جهت موفق یافتند، پیشنهاد کردند که بدون لباس روحانیت برنامه اجرا کنم و به طور علنى گفتند: ما به جز دو روحانى (حضرت امام و آیة الله طالقانى) به دیگران اجازه حضور در این تشکیلات را نمى‏دهیم. من هم با این پیشنهاد موافقت نکرده و اعلام داشتم: برخورد شما را به اطلاع حضرت امام‏ قدس سره خواهم رساند. بعد از این اخطار، آنان قبول کردند که با لباس روحانى اجراى برنامه کنم. به هر حال سالهاست است که این برنامه تلویزیونى - که از باقیات الصالحات علامه شهید مطهرى‏قدس سره و حمایت‏هاى امام عزیزقدس سره است - برگزار مى‏شود و بر اساس نظر سنجى‏هاى خود صدا و سیما از برنامه‏ هاى مؤفق بوده است. امام خمینى‏قدس سره به واسطه‏ ى همان برنامه تلویزیونى، به اینجانب لطف و عنایت خاصى داشت و هر بار که خدمت ایشان مى‏رسیدم مورد لطف و محبت ایشان قرار مى‏گرفتم. برنامه درس‏هایى از قرآن، که بنا بود از طرف مدیریت آن زمان تلویزیون تعطیل شود، ایشان به وسیله یکى از اعضاى دفتر خود، به رئیس صدا و سیما اعلام فرمودند که این برنامه‏ ها مفید بوده و باید باشد و چون من بابت اجراى برنامه‏ ها حق‏ الزحمه‏ اى دریافت نمى‏کردم، آن امام بزرگوار چند بار مبلغ قابل‏ توجهى برایم فرستاد که بخدمتشان شرفیاب شده و اعلام کردم من فعلاً نیاز ندارم ولى ایشان مى‏فرمود: این از بیت‏ المال نیست و نزد شما باشد و بعد از این آشنایى بود که آن رهبر فرزانه حکم نمایندگى خود را در سازمان نهضت سوادآموزى به من اعطا فرمود.حکم نمایندگى امام خمینى (ره)، در سازمان نهضت سوادآموزى:بسم الله الرحمن الرحیم‏جناب حجةالاسلام آقاى حاج شیخ محسن قرائتى دامت افاضاته‏:نظر به اهمیت امر سوادآموزى و گسترش فرهنگ و معارف اسلامى و با توجه به تجربیاتى که در این باب دارید، جنابعالى را به سمت نماینده خود در سازمان نهضت سوادآموزى تعیین مى‏نمایم. امید است با هماهنگى هر چه بیشتر با مسؤولان محترم این سازمان و وزارت آموزش و پرورش مسؤولیت سنگین خویش را بهتر انجام دهید. بدیهى است که کمک و مساعدت دست‏اندرکاران امر نهضت و وزارت آموزش و پرورش و استفاده از تمامى امکانات موجود پیروزى شما را بر عفریت بى‏سوادى که یکى از میراث‏ هاى شوم نظام طاغوتى است سریع‏تر مى‏نماید. از خداى تعالى موفقیت شما را در این راه مسئلت دارم.والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ‏روح الله الموسوى الخمینىاردیبهشت ماه 1361منبع:http://qaraati.net/
  • مهدی ملاصادقی

آثار و برکات امام غائب

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۱، ۱۰:۱۹ ق.ظ
امام معصوم علیه السلام حجت و خلیفه خداوند بر روی زمین است. او مانند پیامبر از سوی پروردگار برگزیده می‌شود. امام تمام مسؤولیت‌های رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم به جز دریافت وحی تشریعی را بر عهده دارد، اگر پیشوای معصوم از دیدگان ما پنهان باشد و نتواند به بیان قرآن و احکام و تشکیل حکومت بپردازد، آیا می‌تواند با این حال در حیات بشری تأثیر گذار باشد؟ در این نوشتار برخی از آثار و برکت‌های امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که نهان از چشمان ما است، به صورت خلاصه بیان می‌شود.   اول: امید بخشی نقش حیاتی و شگفت انگیز امید در سعادت فرد و جامعه بر کسی پوشیده نیست، وقتی امید می‌آید تلاش و حرکت جایگزین رخوت و سستی می‌شود و در یک سخن؛ انسان به امید زنده است. مهمترین دلیل شکست مسلمانان در جنگ احد، شایعه شهادت رسول خدا صل الله علیه و آله و سلام بود. وقتی این خبر دروغ پخش شد، عدّه کمی به اندازه انگشتان دست، اطراف پیامبر باقی ماندند.(1) شیعه با اعتقاد به امامی که زنده است و حاضر و ناظر و پشتیبان آنان است، خود را حفظ کرده و به پیش می‌رود ولی اهل سنت اعتقاد دارند، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخرالزمان به دنیا می‌آید و سپس ظهور خواهد کرد. آنان به امام زنده معتقد نیستند به همین دلیل جوامع سنی نشین عموماً دارای انتظاری سرد و خاموش هستند ولی انتظار در جوامع شیعی، زنده و نیرو آفرین است. دلیل این نشاط دو نکته اساسی است: 1. شیعه با اعتقاد به وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و قدرت و علم گسترده او، خود را دارای پشتوانه قوی و فولادینی می‌بیند، چون کوهی استوار در برابر دشمن می‌ایستد و به پیش می‌رود. 2. شیعه، با اعتقاد به نقش و تأثیر انسان‌ها در پایان یافتن غیبت امامشان و برپایی عدالت در جهان، تلاش خود را برای فراهم کردن زمینه‌های ظهور انجام می‌دهد که نمونه بارز آن انقلاب اسلامی ایران است.   دوم: امنیت بخشی پروردگار عالم هر روز شاهد نافرمانی و ظلم و فساد بندگانش بر روی زمین است. اگر به خاطر وجود مبارک امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و عدالت گستری او نبود تا کنون بارها اهل زمین را نابود کرده بود. به همین جهت در روایات ما به تعبیرهای مختلف آمده است: اگر حجت بر روی زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می‌برد.(2) امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: من پناه اهل زمین هستم آن چنانکه ستارگان پناهگاه ساکنان آسمانند.(3)       سوم: رابط میان آسمان و زمین یکی از ویژگی‌های شیعه دوازده امامی برقراری رابطه آنان با خداوند به وسیله نماینده اوست. با آمدن پیامبر اسلام، رابطه ادیان پیشین با آسمان قطع شد و با رحلت پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلام رابطه اهل سنت با آسمان بریده شد ولی شیعه با اعتقاد به جانشینی پیشوایان معصوم از طرف خداوند، این ارتباط را حفظ کرد. در میان گروه‌های شیعه نیز، این شیعه دوازده امامی است که با اعتقاد به امام مهدی به عنوان امام غایب هنوز پیوند خود را با آسمان نگه داشته و ریسمان محکم الهی را رها نکرده است. در دعای ندبه می‌خوانیم: «أَینَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء»(4)؛ کجاست آن وسیله پیوند میان آسمان و زمین.   چهارم: حافظ علوم و اسرار الهی تمام علوم و حقایقی که همراه حضرت آدم به زمین آورده شد و تمامی میراث پیامبران، پیوسته از حجّتی به حجّت دیگر می‌رسید و حجّت هر زمان مسؤول نگهداری و استفاده از این علوم بود، هم اکنون حافظ این علوم و اسرار امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. او در زمان ظهور، هنگام رشد عقلی انسان‌ها از این میراث گرانبها برای پیشرفت انسان‌ها استفاده خواهد کرد. امام صادق علیه السلام فرمودند: علومی که با آدم علیه السلام نازل شد، از میان نرفت و عالمی نمی‌میرد، مگر این که علمش را به ارث می‌گذارد و زمین بدون عالم باقی نمی‌ماند.(5)   پنجم: خودسازی معتقدان به امام غایب او را شاهد اعمال خود می‌بینند و می‌دانند کردارشان پیوسته به محضر او عرضه می‌شود؛ از این روی تلاش می‌کنند کردار و رفتارشان مطابق میل او باشد تا در پیشگاه امام خود شرمگین و سرافکنده نشوند. این خودسازی می‌تواند مقدمه‌ای برای هدایت باطنی به وسیله امام باشد.   ششم: هدایت باطنی رسالت اصلی پیامبران و پیشوایان دین هدایت تشریعی و راهنمایی مردم به راه مستقیم است. برخی مردم این دعوت را می‌پذیرند و برخی نمی‌پذیرند ولی عده‌ای از انسان‌ها به درجات پایین ایمان قانع نیستند. آنها با شناخت استعدادهای خود و تلاش خستگی ناپذیر، نگاهشان به بالاترین مرتبه‌های ایمان است. خدای حکیم وسیله رشدشان را با قرار دادن انسان کاملی فراهم کرده است تا با آنان ارتباط معنوی برقرار کرده و دستگیر و راهنمایشان در صعود به قله‌های ایمان باشد. و آن انسان کامل کسی جز حجّت خداوند در هر زمان نیست و هم اکنون امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، این وظیفه را بر عهده دارد.       هفتم: فریاد رس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اگر چه از دیدگان ما غایب است ولی در هنگام اضطرار فریادرس بسیاری از بیچارگان و در راه ماندگان و گمراهان خواهان هدایت بوده و می‌باشد. کتب متعددی این عنایات حضرت را جمع آوری نموده، و به رشته تحریر درآورده‌اند.(6)   هشتم: حفظ کیان شیعه در طول دوران غیبت هر وقت شیعیان در خطر قرار گرفته‌اند و دشمن از هر طرف به آنان هجوم آورده است، امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف با روشی آنان را نجات داده است. آیت الله العظمی نائینی می‌گوید: در دوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط روسها و انگلیسی‌ها، فشار و سختی ملت ایران به اوج خود رسید. شبی به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شدم و با چشمانی گریان خوابیدم. در عالم رؤیا دیوار بزرگی به شکل نقشه ایران دیدم که در حال سقوط است و عده‌ای زن و بچه زیر آن نشسته‌اند. وضعیت به قدری هولناک بود که در خواب فریاد کشیدم. در این حال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمدند و انگشت مبارکشان را به طرف دیوار گرفتند. دیوار سر جای خودش قرار گرفت. ایشان فرمودند: این جا خانه شیعه، خانه ما است، می‌شکند، خم می‌شود، خطر است ولی ما نمی‌گذاریم سقوط کند، نگهش می‌داریم. جریان شیعیان بحرین و قضیه انار نیز دلیل خوبی بر این مدعا است. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیعی به شیخ مفید، فرمودند: ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و شما را از یاد نبرده‌ایم. و اگر جز این بود دشواری‌ها و مصیبت‌ها شما را فرا می‌گرفت و دشمنان شما را ریشه کن و نابود می‌کردند.(7) خدای مهربان این حجت را بر ما دارد که من نماینده‌ام را برای نجات و هدایت شما فرستادم، آن چه هست از طرف شما باید آمادگی پذیرش باشد تا او ظاهر شود. وجود امام زمان و آمادگی او برای قیام که لقب «قائم» بیانگر آن است، این پیام را برای منتظران دارد که در راه فراهم کردن مقدمات ظهور او بیشتر تلاش کنند.   پی نوشتها: (1) فروغ ابدیت، ج2، ص53. (2) اصول کافی، ج1، ص178. (3) کمال الدین، ج2، ص239، باب45، حدیث4. (4) بحارالأنوار، ج99، ص106. (5) اصول کافی، ج1، ص223، حدیث 8. (6) نجم الثاقب، میرزا حسین طبرسی نوری؛ میر مهر، پورسیدآقایی؛ برکات سرزمین وحی؛ محمدی ری شهری. (7) احتجاج طبرسی، ج2، ص598.
  • مهدی ملاصادقی

داستان ملاقات

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۴ ب.ظ
داستان ذیل در مورد شخصی است که عاشق دختر همسایشان شده است.او برای رسیدن به عشقش هر کاری می کند ولی نهایتا متوسل به درگاه امام زمان(عج) می شود و اخرش را هم که معلوم است....اما نکاتی بسیار تامل بر انگیز در این داستان وجود دارد.من جمله اینکه زیارت وجود مقدس حضرت می تواند نصیب هر کسی بشود (و این نیست که خاص عرفا یا خواص باشد) و ثانیابرای دیدار حضرت لازم نیست که حتما در خواست بسیار عارفانه ای داشته باشی.ظاهرا کیفیت درخواست مهم است نه نوع در خواست.اینکه هر چی می خواهی را خالصانه طلب کنی.در هر صورت این داستان را با دقت مطالعه کنید.عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که او را شیخ محمد حسن سریره مینامیدند . او در سلک اهل علم و مرد با صداقتی بود . بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج زندگی می کرد. حتی قوت و غذای یومیه خود را نداشت و بیش تر اوقات به خارج نجف در بیابان نزد اعراف اطراف نجف می رفت تا این که قُوت و آذوقه ای برای خود تهیه کند امّا آنچه به دست می آورد او را کفایت نمیکرد . با همین حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده اش خواستگاری کرده بود اما فامیل های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود . هنگامی که تهی دستی و بیماری او شدت یافت و از ازدواج با آن زن مایوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حصرت صاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه ای که نمی داند ببیند و مراد خود از او بگیرد .شیخ باقر میگوید : شیخ محمد گفت : من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه ! هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانی و تاریکی بود و باد تندی می وزید و کمی هم باران می بارید و من هم در دکّه های درب ورودی مسجد کوفه یعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمی توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه ام می آمد به داخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و با خود فکر می کردم که این 39 شب ا پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم و چیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقت و ترس را در این چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یاس و ناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود .در این اثناء که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود آتشی روشن کردم تا قهوه ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم . زیرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود . ناگهان شخصی را دیدم که از ناحیه در اول, به سوی من می آمد .هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد . در این بین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من در تعجب شدم از این که او اسم مرا می داند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او می روم .از او سوال کردم از کدام قبیله هستی ؟ فرمود : از بعضی از آنها . من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف . او در پاسخ جواب می داد : نه !! و من هر طایفه ای را ذکر می کردم او می فرمود : از آنها نیستم . این امر مرا خشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم و این لفظی است که معنی ندارد . او از سخن من تبسّم کرد و فرمود : چیزی بر تو نیست که من از کجا باشم اما چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده ای ؟من به او گفتم : برای چه سوال می کنی ؟ فرمود : ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی . من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می گفت محبت من به او زیادتر می گشت . برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود : تو بکش من نمی کشم . در فنجان برای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد و فرمود : تو آن را بنوش . من آن گرفتم و نوشیدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشیده بود اما محبت من هر آن به او زیاد می شد . به او گفتم : ای برادر ! خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی .آیا با من نمی آیی که نزد قبر مسلم(ع) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبت کنیم ؟ فرمود : با تو می آیم اما جریان خودت را بگو . به او گفتم . من واقع را برای شما می گویم . من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم و با این فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سینه ام بیرون می آید و معالجه آن را نمی دانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پیدا کرده ام و به سبب تنگدستی میسر نشده است که او را بگیرم .گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند : در حوایج خود قصد کن صاحب الزمان(ع) را ! و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما که او را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من در این شب چیزی ندیدم و در این شب ها من تحمل مشقت های زیادی کردم و این سبب آمدن من و این خواسته ها و حوائج من می باشد .آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود : اما سینه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی می گیری و اما تهی دستی و فقر تو باقی می ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجه به این سخنان نداشتم . به او گفتم : به کنار قبر مسلم نمی روی ؟ فرمود : برخیز . برخاستم و متوجه جلوی خود بودم . هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود : آیا نماز تحیت مسجد نمی خوانی ؟ گفتم : چرا می خوانم . سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او به فاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره فاتحه شدم .من مشغول نماز بودم و سوره حمد را می خواندم . او نیز فاتحه را قرائت می نمود اما من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیده بودم . در آن هنگام با خود گفتم : شاید این شخص صاحب الزمان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد . هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود . ناگهان نور عظیمی او را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی دیدم اما او همچنان نماز می خواند و من صدای او را می شنیدم . بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم . پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمین به بالا متوجه شد و من ندبه و گریه می کردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی می نمودم. به او گفتم : شما صادق الوعد هستید و مرا وعده دادید که با من نزد قبر مسلم برویم در آن هنگام که با آن نور تکلم می گفتم دیدم آن نور متوجه به حرم مسلم شد که من هم متابعت کردم . آن نور داخل حرم شد و در بالای قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گریه و ندبه می کردم تا فجر دمید و آن نور عروج کرد .هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود : سینه ات خوب شد . دیدم سینه ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسایه را اسان کرد و از جایی که گمان نمی کردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستی ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب صلوات اللّه و سلامه علیه و علی آبائه الطاهرین خبر داده بود .امام مهدی-نظری منفرد-حکایت 10
  • مهدی ملاصادقی

آیا «کوکاکولا»یک کالای صهیونیستی است+تصاویر

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۷ ب.ظ
این کمپانی همچنین در عرضه محصولاتش نیز تحت تاثیر این تفکر نژاد پرستانه عمل می‌کند آنچنانکه نوشیدنی‌هایی که این کمپانی در کشوری چون هند عرضه می‌کند ۳۰ برابر بیشتر از آنچه در محصولات آمریکا و اروپا عرضه می‌شود، حاوی مواد افزودنی غیر مجاز است، ضرر و زیان ناشی از این خوردن این محصولات باعث شیوع بیماری‌های سرطان و نواقص مادرزادی می‌شود.کمپانی «کوکاکولا» با شعار تامین آسایش مردم متولد شد و اکنون پس از ۱۲۵ سال به بحران آب دامن می‌زند، در کشتار مردم فلسطین با اسرائیل همکاری می‌کند، کارگران را در کلمبیا می‌کشد و در هند به کوکای قاتل معروف شده استبه گزارش جهان به نقل از فارس، «کوکاکولا» که برای خیلی‌ها تنها یک نوشیدنی خنک و گواراست، امروزه به نماد فرهنگی آمریکا تبدیل شده که براساس اطلاعاتی که در سایت آن منتشر شده و هم‌اکنون نیز موجود است، این کمپانی هم‌اکنون بیش از صد و چهل و شش هزار و ۲۰۰ شعبه در سراسر دنیا دارد که در این شعبه‌ها هر روز یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون محصول به فروش می‌رساند.لوگوی کمپانی کوکاکولا
  • مهدی ملاصادقی

خاخامی" که "آخوند" شد! +عکس

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۶ ب.ظ
خام آقابابا، مشهور زمانه بود و کوچه‌ای که منزلش در محله یهودیان تهران ـ عودلاجان ـ واقع بود، به نام خودش بود، به اصطلاح روحانی محل و بزرگ یهود در تهران بود...حالا همه می‌دانیم تهران دیگر انار ندارد، تهران حالا خیلی چیزها ندارد، کلاغ‌ها از تهران مهاجرت کرده‌اند، تهران ترافیک و دود و آب نیترات‌دار دارد، رکورددار سرطان و سکته است و... اما این شهر شلوغ که یا به بدی‌هایش عادت کرده‌ایم یا خوبی‌ها و زیبایی‌هایش را دوست داریم و ماندگارش شده‌ایم، یک روی دیگر هم دارد، یک روی نوستالژیک، خاکش را کنار بزنی، صندوقچه اسرار تهران را پیدا می‌کنی، بخصوص منطقه دوازدهش، عودلاجان، قورخانه، مولوی، میدان اعدام، توپخانه و کاخ گلستان، باغ ملی و... تهران هرچه نداشته باشد، یادگاری زیاد و خوب دارد، خوب هم دارد، آنقدر از قاجار و پهلوی یادگاری برایمان گذاشته‌اند که کافی است یک دیوار دور منطقه دوازده تهران بکشیم و اسمش را بگذاریم «موزه»! موزه‌ای که بلیت، ورودیه، مامور و تشریفات ندارد.  مسجدی در محاصره پرنده‌فروش‌ها  خیابان مولوی را با پرنده‌فروشی‌هایش می‌شناسند، پرنده‌فروشی‌هایی که دیگر نیست و حالا تبدیل شده‌اند، به قفس فروشی، البته نسبت بین مولوی و پرنده‌ها، به همان «جناس» است که خیابان ناصرخسرو هم بورس دوا و دارو و آمپول کمیاب تاریخ مصرف گذشته و نگذشته شده است و البته خیابان فردوسی هم بازار دلالان دلار و سکه و اسکناس تانخورده برای لای کتاب!  تهران دو باغ فردوس دارد، یکی همان باغ مصفای نرسیده به میدان تجریش و موزه سینما که پاتوق عشق فیلمی‌ها و فیلم‌بازهاست، یکی هم درست در میان دود و دم و همهمه بازار، ایستگاه باغ فردوس خیابان مولوی.  این هم از عجایب تهران است که اولین زایشگاه مدرن و امروزی‌اش ـ بیمارستان اکبرآبادی ـ دقیقا روی قبرستان قدیمی شهر ساخته شده است، قبرستان معروف به «سرقبرآقا» که هنوز گنبد آبی‌اش چشمنواز است، اما از آن قبرستان عظیم تقریبا هیچ چیز باقی نمانده است، قبرها شده‌اند دکان و خیابان و سنگفرش و جوی آب!سرقبرآقا فقط قبرستان نبود، اولین مرکز بازیافت سنتی(!) تهران هم بود، جعفر شهری، نویسنده کتاب «طهران قدیم» نوشته است: خاکروبه‌های تمام شهر در آنجا جمع می‌کردند و خاکروبه‌ها توسط دولابی‌ها [اهالی دولاب در شرق طهران] غربال شده برای کشت و زرع حمل می‌شد و باقیمانده‌های آن در همانجا مانده به صورت تل عظیمی با بوی زننده تعفنی وسط قبرستان خودنمایی می‌کرد. محل دفن اطفال و مرده‌های کنار و گوشه بی‌صاحب و اموات بی‌ارزشی که حتی مردم زحمت حمل اجساد را تا گورستان چهارده معصوم(ع) [حوالی میدان شوش فعلی] به خود نمی‌دادند. قبرستانی که در قحطی‌ها و وبایی‌ها از زمان ناصرالدین شاه به بعد به وجود آمده بود.  از خیابان مولوی و پرنده‌فروشی‌هایش چند صد قدم به غرب بیایید، ناگهان فضا عوض می‌شود، چند قدم بعداز بیمارستان و زایشگاه اکبرآبادی بین انبوه موتورهای در حال استراحت پیک‌های موتوری بازار تهران، تابلوی کوچک و مظلومانه، مسجد مظفری پیداست، خود مسجد هم در محاصره پرده فروشی‌هاست...  خواب‌گزاران مسجد مظفری 
  • مهدی ملاصادقی

آداب صدقه برای امام زمان(عج) در سیره سیدبن‌ طاووس

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۲ ب.ظ
صدقه برای حفظ امام زمان(عج) یکی از اعمالی بود که سید بن طاووس به آن اهمیت می‌داد، به طوری که وی به فرزند خود سفارش می‌کرد که «ابتدا به صدقه دادن برای آن حضرت اقدام کن، قبل از اینکه برای خود و عزیزانت صدقه بدهی».بزرگ عالم شیعی «سید بن طاووس» ملقب به «رضى الدین‌‌» از علما و بزرگان جهان اسلام است، چون یکى از اجداد بزرگوارش جناب ‌‌محمد بن اسحاق، بسیار زیبا و نیکو صورت بوده به‌‌ «طاووس‌‌» نامیده شد و فرزندانش نیز به «ابن طاووس‌‌» معروف شدند. وی با سیزده واسطه از طرف پدر با دومین پیشواى جهان اسلام، امام‌‌ حسن مجتبى (ع) پیوند مى‌‌خورد،  از طرف مادر به سومین‌‌ پیشواى جهان اسلام امام حسین(ع) مى‌‌رسد، به این جهت او را ملقب به «ذى الحسنین‌‌» نیز کرده‌‌اند و چون پدر سید بن طاووس، فرزند دخترى «شیخ‌‌ طوسى‌‌» بوده است، در تالیفاتش از جناب شیخ طوسى، با کلمه «جدى‌‌» یاد کرده است.سید بن طاووس در ابتدا از محضر پدر دانشمند خود سعدالدین ابو ابراهیم و نیز جدّ بزرگوارش ورّام ابن ابى فراس استفاده کرد، شهره سید به زودى در سراسر عراق پیچید و او پس از مدتى راهى بغداد شد، در مدت پانزده سالى که در پایتخت بود، بارها به قضاوت، وزارت و دیگر امور دولتى فرا خوانده شده بود که هر بار به طریقى آن مشاغل را نمى‌پذیرفت.
  • مهدی ملاصادقی

این گونه گرفتار حق الناس می شویم

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۲ ب.ظ
حق الناس یا همان حقوق مرد از جمله حقوقی است که اگر در این دنیا، از سوی صاحبانش بخششی صورت نگیرد از لحظه ورود به قبر تا روز حساب، دچار عذاب های سخت و فشارهای آن خواهیم بود. حضرت عیسی (ع) از کنار قبری می گذشت . از خدای متعال خواست که صاحب قبر را زنده کند تا از او چیزی بپرسد .همین که زنده شد از او سؤال کرد : حالت در عالم برزخ چگونه است ؟عرض کرد : شغل من باربری بود ، روزی مقداری هیزم برای کسی بر دوش داشتم و می بردم ، خلالی از آن جدا کردم که دندان خودم را با آن خلال نمایم . از آن زمان که مُرده ام تا به حال گرفتار کیفر همان عمل خود هستم .حق مردم از جمله حقوقی است که اگر در این دنیا، از صاحبانش حلالیت و بخششی صورت نگیرد از لحظه ورود به قبر تا روز حساب باید عذاب و فشارهای آن را تحمل کرد، تحملی که کاری بس دشوار و سنگین است پس چه بهتر در این دنیا به فکر حق الناسی باشیم که بگردنمان است.
  • مهدی ملاصادقی

10حقیقت عجیب درباره مغز انسان

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۱ ب.ظ
جنین درون رحم از قدرت بینایی برخوردار است اما همه چیز را سیاه و سفید می بیند، چشم جنین به اندازه ای حساس است که می تواند نور به شدت ضعیفی که از میان شکم مادر به درون نفوذ می کند را ببیند.مغز انسان به عنوان مرکز سیستم عصبی یکی از پیچیده ترین بخش های بدن انسان است که شاید به جرأت بتوان گفت این اندام تاکنون بیشترین اسرار بیولوژیکی بدن انسان را در خود نهفته است.دانشمندان برای درک بسیاری از این اسرار همچنان در حال مطالعه و توسعه ابزارهای جدید مطالعاتی هستند.حقایق شگفت انگیزی از مغز تودرتوی انسان :1) مغز انسان به اندازه ای پیچیده است که بالغ شدن آن 20 سال زمان خواهد برد.2) جنین انسان درون رحم می تواند در هر ثانیه هشت هزار سلول جدید به وجود بیاورد.3) در لحظه ای که انسان متولد می شود، تمامی سلول هایی که برای یک عمر زندگی به آنها نیاز دارد را در اختیار دارد.4) مغز انسان پیچیده ترین پدیده ای است که تاکنون در جهان هستی شناسایی شده است.5) نوزادان می توانند پس از گذشت چند ساعت از زمان تولد خود، صورت مادرشان را شناسایی کنند./ع6) جنین درون رحم از قدرت بینایی برخوردار است اما همه چیز را سیاه و سفید می بیند، چشم جنین به اندازه ای حساس است که می تواند نور به شدت ضعیفی که از میان شکم مادر به درون نفوذ می کند را ببیند.7) انسان در دقیقه 20 بار پلک می زند که هر پلک زدن نیم ثانیه زمان نیاز دارد. با روی هم گذاشتن این دقایق می توان گفت انسانها یک ساعت در روز را در تاریکی سر می کنند.8) هر سلول مغزی با سلول مغزی دیگر در حدود 10 هزار اتصال برقرار می کند.9) فراگرفتن حفظ تعادل و سازگار کردن اندامهای بدن با یکدیگر به اندازه ای پیچیده است که تعداد سلول های موجود در مناطقی از مغز که به این کار اختصاص دارد، برابر مابقی سلول های باقیمانده در دیگر نواحی از مغز است.10) غواصان جوان در تایلند به مردمک های چشمهای خود یاد داده اند تا در زیر آب برای تمرکز بر روی اجسام به جای بزرگتر شدن، منقبض شوند. همه کودکان می توانند این مهارت را از سنین بسیار کوچکی بیاموزند.
  • مهدی ملاصادقی

با چه کسی محشور می شویم؟ مسی یا رونالدو ؟!

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۰ ب.ظ
دنبال هر چه روان شویم به همان می رسیم ،اگر بخواهیم دنیا را داشته باشیم مال و ثروت داشته باشیم کم کم به آن سمت حرکت می کنیم ،برنامه ریزی می کنیم و در نهایت می رسیم ،اگر بخواهیم از دنیا لذت ببریم با این تصور که دنیا دو روز است بله این دو روز را با این و آن خواهیم گذراند خوش هم خواهد گذشت و می گذرد ،فرصت زندگی می گذرد.توی دنیا چی رو از همه بیشتر دوس داری ؟ یا چه کسی رو ؟ یا کدوم تیم فوتبال رو یا کدام اعضای خانوادت یا دوستت رو ؟تا حالا به این فکر کردی که تو دنیا چی یا کی رو از همه چیز بیشتر دوست داری؟ این سۆال رو خیلی از ما از کودکان می پرسیم و به جواب هاشون می خندیم و خرده می گیریم و بعد یادشون می دیم که بگن خدا رو بعد پیامبر و بعد اماما رو و ...اما اگر الآن از خودمان بپرسیم چی ؟ ما کیو از همه بیشتر دوس داریم دلمون میخاد داشته باشیمش و اگر داریم نمی خواهیم لحظه ای از دستش بدیم ؟ خدا وکیلی بی تعارف به خودمون جواب بدیم دقیقا همونایی که واقعا در حال حاضر دل و جان ما رو تسخیر کردند چه کسانی هستند ؟شعار ندهیم تنها خودمانیم و خودمان .همان هایی که الگوی ما در تمام ابعاد زندگی هستند همیشه به حالشان حسرت می خوریم و آه ها از نهادمان بلند می شود که ای کاش من جای وی بودم .
  • مهدی ملاصادقی