سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

۷۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

آسیب شناسی فرهنگ مهدویت :

مهدی ملاصادقی | دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۱۲ ب.ظ
برای هر فرهنگ و مجموعه معرفتی ممکن است آفت هایی روی دهد که مانع از رشد و پویایی آن شود . قطعاً بی توجهی به این آفت ها به اصل آن فرهنگ ضربه خواهد زد . فرهنگ دینی نیز گاهی به این آسیب ها دچار می گردد .   فرهنگ مهدویت که بدون شک یکی از مهمترین اصول اعتقادی جهان اسلام به شمار می رود متاسفانه از این آفت ها مصون نبوده و به آسیب های خاص خود مبتلا گردیده است .   شکی نیست که غفلت از آسیب های فرهنگ مهدویت موجب سستی اعتقاد مردم به ویژه جوانان نسبت به اصل وجود امام زمان ( عج الله ) با ابعاد شناخت آن بزرگوار و گاهی نیز سبب گرایش به افراد یا مجموعه های منحرف می گردد . نوشتار حاضر بر آن است تا به مهمترین آسیب های فرهنگ مهدویت بپردازد .   برداشت های انحرافی از مفهوم انتظار :   از آسیب های مهم در فرهنگ مهدویت , تفسیر ها و برداشت های نادرست از مفهوم انتظار است . درک و دریافت غلط از مفهوم سبب شده است که بعضی گمان کنند چون اصلاح جهان از فساد به دست امام عصر ( عج ) خواهد بود در برابر تباهی و ناهنجاری وظیفه ای نداشته و باید بی تفاوت بود و دست روی دست گذاشت چون همه چیز به عهده ایشان است .   امام خمینی (ره ) آن اسلام شناس بیدار زمان , این نوع برداشت غلط را در مورد انتظار باطل و ضمن شناسایی این آسیب خطرناک صاحبان این تفکر را به چند دسته تقسیم فرموده اند .   الف ) افرادی که انتظار فرج را به نشستن در مسجد , حسینیه , منزل و دعا کردن برای فرج می دانند . این ها مردم صالحی هستند که به تکالیف شرعی خود عمل می کنند لکن به فکر این نیستند که برای فرج کاری بکنند .   ب ) بعضی دیگر انتظار را این گونه معنا می کنند که ما به آنچه در جهان و ملت می گذرد کاری نداشته باشیم تنها تکلیف خود را ادا کنیم تا حضرت بیایند و ان شاء الله همه چیز را دنبال کنند .   ج ) عده ای نیز می گویند عالم باید پر از معصیت شود تا حضرت بیایند . ما نباید امر به معروف و نهی از منکر کنیم تا گناه زیاد و فرج نزدیک شود .   د ) یک دسته هم از این فراتر رفته و می گویند باید به گناه دامن زد و مردم را به گناه دعوت کرد تا دنیا پر از ظلم و جور شود و حضرت تشریف بیاورند .
  • مهدی ملاصادقی

شعر مهدویت

مهدی ملاصادقی | دوشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۱۰ ب.ظ
تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟ قلبم شروع کرده عمداَ تکـــــــان تکــــــــان را باران ترانه اش را با لـــحن غــــــــــم نخواند باشد عوض کنـــــی تـــــــــو تقدیر آسمان را این برگه را بگیرید مردودی ام که حتمیست  وقتی اشاره کردی پـــــایــــان امتحــــــان را هــــــر و هـــر دقیقه برنامه ام همین است گـــــــم می کنم تو را تا پیدا کنم زمــــان را یک لحظه صبر کـــــــن  نه من اشتباه کردم تــــــــو که قبــــــــول داری تقصیر این جوان را شـــــب انتظار دارد در او ســــــــتاره باشم امـــــا می شمـــــارد دستان مهــــــربان را یا با بهــــار همــــــراه یا با خودت بیــــــــاور حتی شبی زمستان ، حتی کمی خزان را من از قرار معلوم یک عمـــــر صبـــــــر دارم تا کــــی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟                                          شـــــعـر از : خانم نــوذری
  • مهدی ملاصادقی

درسنامه مهدویت

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۳۴ ب.ظ
شناخت امام زمان(ع) salim 1219 نسب حضرت مهدی(ع) salim 606 پدر حضرت مهدی(ع) salim 633 مادر حضرت مهدی(ع) salim 2009 ولادت حضرت مهدی(ع) salim 703 نام حضرت مهدی(ع) salim 667 القاب حضرت مهدی(ع) salim 907 شمایل و ویژگی های حضرت مهدی(ع) salim 1859 آغاز امامت حضرت مهدی(ع) salim 802 غیبت حضرت مهدی(ع) salim 686 فلسفه و علل غیبت salim 823 فواید امام غایب salim 2374 فرمایش‌های حضرت مهدی(ع) salim 2017 ملاقات با حضرت مهدی(ع) از پندار تا واقعیت salim 1219 همسر و فرزند حضرت مهدی(ع) آری یا نه؟ salim 2028 محل زندگی حضرت مهدی(ع) salim 805 انحراف از مهدویت salim 799 انحراف از مهدویت(2) salim 873 انتظار در فرهنگ شیعه salim 1211 lمنتظر، فضیلت‌ها، مسئولیت ها salim 1026 غیبت کبرا و نیابت عام salim 717 شناخت امام زمان(ع) salim 1219 نسب حضرت مهدی(ع) salim 606 پدر حضرت مهدی(ع) salim 633 مادر حضرت مهدی(ع) salim 2009 ولادت حضرت مهدی(ع) salim 703 نام حضرت مهدی(ع) salim 667 القاب حضرت مهدی(ع) salim 907 شمایل و ویژگی های حضرت مهدی(ع) salim 1859 آغاز امامت حضرت مهدی(ع) salim 802 غیبت حضرت مهدی(ع) salim 686 فلسفه و علل غیبت salim 823 فواید امام غایب salim 2374 فرمایش‌های حضرت مهدی(ع) salim 2017 ملاقات با حضرت مهدی(ع) از پندار تا واقعیت salim 1219 همسر و فرزند حضرت مهدی(ع) آری یا نه؟ salim 2028 محل زندگی حضرت مهدی(ع) salim 805 انحراف از مهدویت salim 799 انحراف از مهدویت(2) salim 873 انتظار در فرهنگ شیعه salim 1211 lمنتظر، فضیلت‌ها، مسئولیت ها salim 1026 غیبت کبرا و نیابت عام salim 717 شناخت امام زمان(ع) salim 1219 نسب حضرت مهدی(ع) salim 606 پدر حضرت مهدی(ع) salim 633 مادر حضرت مهدی(ع) salim 2009 ولادت حضرت مهدی(ع) salim 703 نام حضرت مهدی(ع) salim 667 القاب حضرت مهدی(ع) salim 907 شمایل و ویژگی های حضرت مهدی(ع) salim 1859 آغاز امامت حضرت مهدی(ع) salim 802 غیبت حضرت مهدی(ع) salim 686 فلسفه و علل غیبت salim 823 فواید امام غایب salim 2374 فرمایش‌های حضرت مهدی(ع) salim 2017 ملاقات با حضرت مهدی(ع) از پندار تا واقعیت salim 1219 همسر و فرزند حضرت مهدی(ع) آری یا نه؟ salim 2028 محل زندگی حضرت مهدی(ع) salim 805 انحراف از مهدویت salim 799 انحراف از مهدویت(2) salim 873 انتظار در فرهنگ شیعه salim 1211 lمنتظر، فضیلت‌ها، مسئولیت ها salim 1026 غیبت کبرا و نیابت عام salim 717
  • مهدی ملاصادقی

انتظار موعود

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ب.ظ
  • مهدی ملاصادقی

علائم و وقایع ظهور

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۲۴ ب.ظ
س: شرایط ظهور امام مهدى (عج) با علائم ظهور آن حضرت، چه فرقى دارد؟ ج: به حوادثى که قبل از ظهور اتفاق مى افتد، از دو جهت مى توان نگریست: از یک دید، این حوادث، نشانه هاى نزدیک شدن ظهور امام مهدى (عج) هستند و از نگاه دیگر، برخى از این حوادث، زمینه ساز ظهور امام (عج) است. بنابراین، در تعریف این دو اصطلاح، شاید بتوان گفت: علائم ظهور، حوادثى است که بعد از شروع غیبت و قبل از آغاز ظهور، اتّفاق مى افتد و وقوع آن ها در احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان ذکر شده است. ولو این که آن حوادث، رابطه ى مستقیمى با ظهور امام زمان (عج) نداشته باشد. شرایط ظهور، حوادثى است که نزدیک ظهور امام زمان (عج) واقع مى شود و زمینه ى ظهور را آماده مى سازد و رابطه ى مستقیمى با ظهور امام زمان (عج) دارد. در احادیث، آمده که این حوادث، حتماً واقع خواهد شد. بنابراین، از دید علم منطق، رابطه ى میان علائم ظهور و شرایط ظهور، عموم و خصوص مطلق است; زیرا، هر شرط ظهورى، علامت ظهور هست، ولى هر علامت ظهورى، شرط ظهور نیست. بعد از ذکر تعاریف فوق، براى روشن شدن موضوع بحث، براى هر کدام از این موارد، مثالى از احادیث ائمه ى طاهر(علیهم السلام) ذکر مى شود. علائم ظهور امام باقر(علیه السلام) فرمود: «دو نشانه پیش از ظهور وجود دارد: خسوف ماه در پنجم ماه و کسوف خورشید در پانزدهم ماه. این امر، از زمانى که آدم(علیه السلام)به زمین هبوط کرد اتّفاق نیفتاده است».[1] شرایط ظهور ابوبصیر و محّمد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کنند که فرمود: «این امر (ظهور قائم(علیه السلام)) اتفاق نمى افتد مگر این که دو سوم مردم از بین بروند». به آن حضرت گفتند: «اگر دو سوم مردم از بین بروند، چیزى باقى نمى ماند». فرمود: «آیا راضى نیستید که شما از یک سومى که باقى مى مانند باشید».[2] البته گاهى هم علائم ظهور و هم شرایط ظهور در یک حدیث و یک جا ذکر شده است و تفکیک این دو از هم مشکل مى نماید. از دید دیگر، مى توان ادعا کرد که علائم ظهور، عبارت است از رویدادهاى اجتماعى و تحوّلات سیاسى و طبیعى که در زمان ظهور امام زمان(علیه السلام) واقع مى شود و مردم در آن نقش بارز ندارند و همه ى این وقایع، نشان از آماده شدن جهان براى ورود به عصرى جدید و آغاز دورانى سرنوشت ساز دارد، و شرایط ظهور، عبارت است از مواردى که مردم باید براى تحقّق و تعجیل ظهور امام زمان (عج) انجام دهند و در آن موارد تلاش کنند. در توقیع شریفى که از ناحیه ى مقدس امام زمان (عج) به شیخ مفید صادر گردیده، اَعمال ناشایست و گناهانى که از شیعیان سر مى زند، یکى از اسباب  طولانى شدن غیبت و دورى شیعیان از توفیق دیدار، شمرده شده است.[3] بنابراین، اگر شیعیان، در تهذیب نفس کوشش کرده و از گناهان دورى کنند، یکى از علل طولانى شدن غیبت را از بین برده به تعجیل ظهور کمک کرده اند. نتیجه این که هر دو تعریف فوق که براى علائم و شرایط ظهور گفته شد، از یک لحاظ، صحیح و از لحاظ دیگر، نواقصى دارد و شاید بهترین تعریف، جمع بین این دو تعریف باشد. س: امام زمان (عج) چه موقعى ظهور خواهند کرد و آیا آن حضرت از زمان ظهورش آگاهى دارد؟ ج: اکثر روایات اسلامى، چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنّت که در مورد قیام حضرت مهدى (عج) وارد شده است، به این نکته اذعان دارند که هیچ کس جز خداوند متعال، از زمان ظهور آن حضرت، آگاهى ندارد. با این حال، علائم و نشانه هایى براى ظهور آن حضرت ذکر شده است که مهم ترین آن ها، فراگیر شدن ظلم و ستم، دورى مردم از دین، خروج سفیانى و... است.[4] فضیل، از امام باقر(علیه السلام) پرسید: «آیا براى این امر وقتى تعیین مى شود؟». امام سه بار فرمود: «کذب الوقاتون; تعیین کنندگان وقت، دروغگویند».[5] مفضل بن عمر مى گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: «آیا براى مهدى منتظر(علیه السلام)وقتى تعیین شده که مردم آن را بدانند؟». امام(علیه السلام) فرمود: «نه! هرگز! خداوند، اجازه نمى دهد که براى او وقت معیّنى باشد که شیعیان از آن آگاهى داشته باشند.». گفتم: «اى سرور و مولاى من! چرا نمى توان از وقت آن مطلع شد؟». فرمود: «زیرا، آن همان ساعت است که خداى تبارک و تعالى مى فرماید: (یَسْألُونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الاَرْضِ);[6] درباره ى قیامت از تو سؤال مى کنند که کى فرا مى رسد. بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او (نمى تواند وقت آن را آشکار سازد). در آسمان ها و زمین، سنگین (و بسیار پراهمّیّت) است... و نیز خداوند مى فرماید: (یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السّاعَةِ لَفِی ضَلال بَعِید);[7] کسانى که به روز رستاخیز ایمان ندارند، درباره ى آن شتاب مى کنند، ولى آنان که ایمان آورده اند، پیوسته، از آن هراسانند و مى دانند آن حق است. آگاه باشید! آنان که در روز رستاخیز تردید مى کنند، در گمراهى عمیقى هستند. مفضل بن عمر مى گوید: پرسیدم: «معناى مجادله در مورد ساعه چیست؟». امام فرمود: «کى متولّد شده؟ چه کسى او را دیده؟ او کجا است؟ کى ظاهر مى شود؟ این پرسش ها و مجادله ها، از شتاب در امر خدا، تردید در حکم خدا، مداخله در قدرت خدا، سرچشمه مى گیرد. چنین اشخاصى در دنیا، زیان کار هستند و گروه کافران در آخرت بازگشت بسیار بدى دارند... .[8] اسحاق بن یعقوب، نامه اى به توسط محمّد بن عثمان عمرى خدمت امام زمان(علیه السلام) فرستاد و سؤالاتى کرد. امام، در فرازى از پاسخ در مورد وقت ظهور فرمود: «و أمّا ظهور الفرج فإنّه إلى الله تعالى ذکره و کذب الوقاتون; ظهور فرج، به فرمان خداى متعال وابسته است و تعیین کنندگان وقت، دروغ گویانند».[9] بنابراین، علم به وقت ظهور امام زمان (عج) از اسرار خداوند است که آن را براى بندگان خویش بیان نکرده و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) تعیین وقت براى ظهور امام مهدى (عج) را به هیچ وجه جایز نشمرده اند و آن را از اسرار الهى دانسته اند، ولى علاماتى را ذکر فرموده اند که چون آن علائم واقع شد، نزدیک بودن ظهور را نوید مى دهد. [1]. محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 207. [2]. همان. [3]. همان، ج 53، ص 177. [4]. ر.ک: محمد حسین موسوى کاشان، جهان در آینده، ص 24 - 25. [5]. شیخ طوسى، الغیبة، ص 261. [6]. اعراف: 187. [7]. شورى: 18. [8]. محمد خاتمى شیرازى، جهان بعد از ظهور یا فروغ بى نهایت، ص 19; بحارالأنوار، ج 53، ص2. [9]. سید حسین حسینى، یاد محبوب، ص 78.
  • مهدی ملاصادقی

بیا، بیا که سوختم...

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۲۱ ب.ظ
تاریکی شب همه جا را فراگرفته، سکوت بر همه جا حاکم شده و من در گوشه ای نشسته ام و به او می اندیشم، به اینکه اگر روزی او را ببینم به او چه خواهم گفت؟ به راستی چه سخت است سخن گفتن در مقابل خورشید وجودش و چه حیف است لحظه های با او بودن را به تاراج زمان دادن. پس اگر روزی او را ببینم فقط و فقط به تماشایش خواهم نشست، آری به تماشایش. به یکباره دلم سخت گرفت، از این که او را نمی بینم و اینگونه بی حاصل می زیم. با یادش هوای دلم سخت طوفانی است و بغضی سنگین گلویم را می فشارد. از خودم پرسیدم این همه سکوت برای چه؟ چرا همه خوابند؟ وای من! آنان که صبح آدینه بی صبرانه ندبه می خوانند، چرا این چنین در خوابی عمیق فرو رفته اند؟ آیا او را یافته اند که سر بربالین غفلت آسوده آرمیده اند؟ نفسم به شماره افتاده و حسی عجیب سراسر وجودم را فراگرفته، به این می اندیشم که با چه اندوخته ای روانه آستان پر مهرش شوم؟ آه خدای من! نه پای توانایی دارم، نه مرکب راهواری و نه بالی برای پرواز، تنها می توانم در خلوت تنهائی ام عاشقانه با او حرف بزنم و او را از خودش تمنا کنم. پس با زبانی قاصر بر خرمن عشقم آتش می زنم و اینگونه با او نجوا می کنم: می دانی چقدر دلتنگ توام، آری تو، تویی که خدا هم برایت دلتنگ است، آری خدا. از همان روز نخست که پروردگار جهانیان، خشت خشت این عالم خاکی را روی هم گذاشت، فقط و فقط نام زیبای تو را زمزمه می کرد. آسمان دلم بارانی سفر طولانی ات شده و چقدر این باران زیباست، هر قطره اش بوی تو را می دهد، بوی خوش عطر محمدی(ص)، گل یاس و گل نرگس. مولا جان، وقتی به این می اندیشم که خدا مرا به عشق تو آفرید تا سربازت شوم و همراهی ات کنم، آنگاه مرا اشرف مخلوقات نامید، شرمی عجیب سراسر وجودم را فرا می گیرد، بی اختیار سر به زیر می افکنم و فکر می کنم. بارها و بارها دوری، دوستی چنان بی تابم کرده که برای دیدنش لحظه شماری می کنم، ثانیه ها می گذرد و من منتظر رسیدن خبری از اوهستم و از دوری اش اشک فراق می ریزم اما تو را که صاحب همه ثانیه ها و بهانه تمام اشکهایی، فراموش کرده ام. بارها چنان به چیزی بی ارزش دل بسته ام که به خاطرش بی رحمانه تمام ارزش ها را با پنجه های بی توجهی از پای در آورده ام و حقیقت وجودی خویش را کورکورانه پست و بی ارزش کرده ام و باز تو را فراموش کرده ام، تویی که یادت وارستگی می آورد و عشقت عزت. وای بر من که چقدر اسارت در این دام ها برایم لذت بخش شده است. فریاد بر من که خود را ساحل نشین دریای پوچی کرده ام و روز به روز بیشتر، غرق دریای بی خبری، و کشتی باشکوه نجاتت را دیده ام ولی هنوز سرنشین تخته شکسته های ناچیز پر زرق و برق دنیایی ام. وقتی می بینم نسیم، از دوری ات بارها و بارها این کره خاکی را دور می زند تا شاید خبری از تو بجوید و آنگاه که تو را نمی یابد مانند دیوانگان خود را به در و دیوار می زند و ناله های جانسوز سر می دهد... وقتی می بینم دانه ها چگونه برای دیدنت بی تاب می شوند و سر از خاک بیرون می کشند... وقتی می بینم زمین نیز از دوری ات می گرید و عصاره آهش همراه با ناله ای دلنواز از دل خاکی اش فوران می کند و آب حیات ما می شود... وقتی می بینم که ابرها از فرط بی صبری، غرش کنان زمین دلخسته را غرق اشک می کنند، خورشید هر روز به شوق دیدنت با عجله از پشت قله های سر به فلک کشیده بیرون می جهد و غروب که می شود با چهره ای سرخ و غم آلود و بی رمق به غار تنهائی اش پناه می برد و مهتاب وقتی از زیارتت ناامید می شود همچو شمعی قطره قطره آب می شود... وقتی می بینم که حتی حسرت از فراغت حسرت می خورد و اشک از هجرانت اشک می ریزد و ناله از دوری ات ناله می زند و غم از عشق رویت به غم نشسته ولی من مات و مبهوت سرگرم این و آن شده ام و همه این اتفاقات را عادی می انگارم، آتشی تمام وجودم را فرا می گیرد. یادغفلت از تو، دیوانه ام می کند و سخنانم رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. مگر غیر از این است که چشم را برای تماشای تو داده اند؟ ولی افسوس با چشمانی که تو مالکش بودی اینقدر بیهوده به این و آن نگریستم که پرده های حجاب، یکی پس از دیگری در ایوان چشمانم آویخته و به کلی از یاد برده اند که به عشق تو حیات یافته اند. مگر گوش را به من نداده اند تا نغمه دلنواز تو را بشنوم و مست شوم؟ " هل من ناصر" تو را بشنوم و لبیک گویم؟ با نوای مناجاتت تا عرش پرواز کنم و از این عالم مادی، روانه ملکوت یادت شوم؟ ولی افسوس که آنها را چنان به شنیدن صداهای دلخراش و ناهنجارعادت داده ام که دیگر طاقت ندارد صوت دلربای یارب یارب تو را بشنوند. مگر زبان را به من نداده اند که نام زیبایت را ورد خود سازم، برایت شعرهای انتظار بسرایم و دعای فرج بخوانم؟ ولی دریغ که حرفهای لغو و بیهوده، فضای دهانم را به انواع سموم کشنده و مهلک آغشته کرده و هنوز هم بی خبرم. به خدا قسم دست را برای یاری تو داده اند و پا را برای همراهیت. دل را داده اند که خانه ات شود و دریغ که من این خانه را به بیگانه داده ام و صاحب خانه را مظلومانه بیرون کرده ام. آه از این فراموشی و فغان از این غفلت. اگر همه به یاد داشتند که خانه دل، خانه توست، تو مجبور نبودی به سفر روی و از این دیار به آن دیار کوچ کنی. تو در کنارمان بودی همانطور که تو ما را می دیدی ما نیز به تماشایت می نشستیم، صدایت را می شنیدیم و به تو لبیک می گفتیم. اگر قلبها فقط برای تو می تپید و اشکها فقط برای تو جاری بود، تو اینقدر تنها و مظلوم نبودی. مولایم بیا که شبم بی تو تیره و تار شده و ظلمت تنهایی و بی صاحبی، وجودم را فراگرفته. بیا که بی تو دیگر غنچه ای نمی شکفد و آبی جاری نمی شود. آسمان نمی گرید و زمین بی رمق شده. قلب تاریخ دیگر نمی زند، مدتهاست که لبخندی ندیده ام . مگر می شود خندید در حالی که تو را غم بی عدالتی و ظلم فرا گرفته است؟ مگر می شود نگریست در حالی که روزهایت با اشک ترحم شب می شود و شبهایت با اشک انتقام روز؟ زمین از خون لاله ها گلگون گشته، رنگ عدالت پریده، مهربانی در خوابی عمیق فرو رفته و آسمان، طراوت را تمنا می کند. همه جا بی رنگ شده و دیگر دلی نمی تپد. اما اگر تو بیایی همه جا سبز می شود و عطش عشقت همه گیر. زمین بار دیگر نفس کشیده و پلیدی ها را در خود فرو می کشد. آسمان می گرید و غبار غفلت را از بین می برد و همه جا آبی می شود. وقتی خورشید وجودت آشکارا بر ما بتابد، تمام لاله های به خون نشسته سر از خاک بیرون می کشند و تمام عالم گلستان می شود، گلستانی از گلهای انسانیت، مهر، شفقت و دوستی و تو دعا می کنی و عالم را غرق در نعمات الهی. ظلم را ریشه کن می کنی و باران عدالت را بر همه ارزانی. بیا ای یوسف زهرائی، بیا و خوابهای خوب را تعبیر کن و با دستان پر مهرت، قطرات اشک را از گونه زمان بزدا. بیا که مشتاقانه منتظریم پرچم نصرتت را بر هر کوی و برزن نظاره کنیم و سجده شکر به جا آوریم پس بیا ، زودتر بیا که ما منتظریم.
  • مهدی ملاصادقی

پروانه گفت...

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۲۰ ب.ظ
من گل های زیادی را دیده ام... من گل لاله را می شناسم. گل نسترن را دیده ام. با شقایق دوست بوده ام. با مریم و سوسن و... هم نشین شده ام؛ اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس ام. این را دیگر، همه گل های سرزمین من- همه گل هایی که مرا می شناسند- می دانند. یک بار گل سرخی از من پرسید: پروانه جان! پروانه خوب دوست داشتنی! این چه رازی است که تو همیشه و در همه جا و در حضور تمامی گل ها، تنها و تنها از گل نرگس می گویی و تنها و تنها از عشق او یاد می کنی؟ این گل نرگس چه دارد که تو را این گونه شیفته خویش کرده است؟ به گل های سرزمینمان نگاه کن! لاله را با تمام زیبایی اش ببین! طنازی مریم را بنگر! دلبری سوسن را شاهد باش! این ها همه آرزو دارند که زمانی- آن هنگام که برای استرحت، اندکی درکنارشان می آسایی- حرفی هم از آن ها بزنی و سخنی هم در باب محبت آن ها بگویی و افسوس و صد افسوس که همگی در حسرت این آرزو مانده اند...!! من در پاسخ گل سرخ گفتم: گل سرخ عزیز! با خود عهده کرده ام- تا آن هنگام که در سرزمین ما گل نرگس هست - از عشق هیچ گل دیگری سخنی نگویم. تو خود بگو که آیا تا وقتی وجود نازنین گل نرگس هست، می توان عاشق دل باخته گل دیگری بود؟! اصلا مگر می شود ادعای عشق داشت و عاشق او نبود؟! گل سرخ غمگینانه گفت: پروانه عزیز دوست داشتنی! در سرزمین ما هزاران گل نرگس هست. در همسایگی من، ده ها نمونه از آن ها روییده است و تو تا به حال به هیچ کدامشان حرفی از عشق نزده ای. پس چگونه است که ادعای عاشقی گل های نرگس را داری؟! و من باز در پاسخش گفتم: گل سرخ عزیز! گل نرگس حقیقی را در هیچ باغچه ای نمی توان یافت. گل نرگس من، گل نرگسی یگانه است. او صاحب تمامی گل های عالم است، او مقتدای تمامی پروانه های عاشق پیشه است، او دلیل پروانگی من است ، و تمامی آرزوی من، و ای کاش... ای کاش... ای کاش که آرزوی طواف کردن به دور او را به گور نبرم! که همگان می دانند عمر پروانه، چه کوتاه، چه اندک ... و چه ناچیز است! من گل های زیادی دیده ام؛ اما هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شود. گل یگانه ، تنهای نوزاشگر من!..." مهدی" .
  • مهدی ملاصادقی

پیرامون نام تو

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۱۹ ب.ظ
در بهت کلمات گنگ سرگردانم. می خواهم به نام تو با شکوفه های زلال غزل ترانه ای بسازم عاشقانه، سلیس و سبز. می خواهم به خاطر تو همه واژه ها را با حنجره دریا تلفظ کنم، می خواهم آوازهای خسته ماه را با نسیم حنجره تو آشنا کنم. من در حوالی همین اندوه، همین اندوه پر ستاره عاشق شدم; در حوالی همین رؤیا. من حنجره ام را وقف سرودن آهنگ آه تو کرده ام. وقف ستاره هایی که هنگام سپیده دم، برای سجاده نیایش تو عطر و گلاب می آورند، و در رقص اسپند و عود تو را به تماشا و تجلی می خوانند. من حنجره ام را به ماه بخشیده ام که صبورانه نخ آوازش را به ضریح انتظار تو گره زده است. تو در میان خاطرات و خوابهای گمشده، تو در میان ترانه های سرشار از رود و رؤیا، تو در میان غزلهای مالامال از راز و رؤیت گم شده ای. مرا توان سرودن نام تو نیست. حتی اگر تمام شاعران با همه کلماتشان بسیج شوند باز هم حنجره شان در تلفظ نام تو لال می ماند. در بی ستاره ترین شب قطبی نشسته ام، بی چراغ و غزل، کسی آواز می خواند، کسی دارد برای شبهای تنهایی ماه، ستاره می بافد. و من نمی دانم چرا دیگر نسیم تو در حوالی بغض غزلهایم نمی وزد. و من نمی دانم چرا دیگر موسیقی گل سرخ اندوه تو از پیراهن رؤیاهایم به گوش نمی رسد. و من نمی دانم چرا دیگر ماه به خواب واژه هایم نمی آید. اگر از من بپرسی، اگر از شعرهایم بپرسی، اگر از این لاله های شعله ور در باد بپرسی، اگر از این پرنده های خیس بی آشیان بپرسی، خواهی دید که اینهمه نگاه نگران بیهوده تو را آه نمی کشند. با دستهای آفتابی ات بیا و شبهای خاموش خاک را ستاره باران کن. ناگهان نام تو در شعرم نقش می بندد. قاصدکها پیرامون نام تو به رقص می آیند. ناگهان واژه ها آتش می گیرند. پروانه ها می آیند، و دسته دسته در تو گم می شوند. و من پریشان و مبهوت، در هلهله قاصدکها و پروانه ها دوباره تو را گم می کنم. نالان و حیران به تماشا می ایستم. قاصدکها هنوز پیرامون نام تو می چرخند، و پروانه ها مدام در تو گم می شوند. از آسمانی زلال می آیی، با عطری غریب. ناگهان زیبایی در نگاهت سرشار از شکوفه می شود. فرشته ها در بهشت نیایش تو به سماع می نشینند. ناگهان، خاک در طلوع نسیمی فرح بخش، به صبح نزدیکتر می شود. زمین سرگردان ترین سیاره این منظومه پریشان است. و ما هر روز در تلفیق آدمها و آهنها متولد می شویم، و در خاکهای بیمار گندم می کاریم و گناه می درویم. و زمین دیگر به این قلبهای سیمانی عادت کرده است. و چشمهای زمین دیگر حتی از رصد آسمان ناتوانند. و زمین دیگر از ما انتظار محبت ندارد، و می داند که در یکی از همین لحظه های بی رؤیا عقربه زنگ زده ساعتش شمارش معکوس را آغاز می کند.
  • مهدی ملاصادقی

من توام تو من

مهدی ملاصادقی | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۱۶ ب.ظ
گفتم: خدایا از همه دلگیرم. گفت: حتی از من؟   گفتم: خدایا دلم را ربودند. گفت: پیش از من؟   گفتم: خدایا چقدر دوری؟ گفت: تو یا من؟   گفتم: خدایا تنهاترینم! گفت: بیشتر از من؟   گفتم: خدایا کمک خواستم! گفت: ازغیر من؟   گفتم: خدایا دوستت دارم. گفت: بیش از من؟   گفتم: خدایا اینقدر نگو من! گفت: من توام. تو من!!!
  • مهدی ملاصادقی

گناه !! چرا بد ؟

مهدی ملاصادقی | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۲۵ ب.ظ
بسم الله  تا حالا از خودتون پرسیدیت که چرا خداوند متعال  بعضی از اعمال رو برای ما گناه و حرام دانسته ؟ آیا واقعاً نعوذ بالله به واسطه ی گناه ما به خدا آسیبی می رسه ؟ یا اینکه اعوذ بالله و زبانم لال ، با انجام برخی از اعمالی که خداوند برای ما حرام دانسته می توانیم برای خدا خطر ساز شویم و... .    نه این طور نیست ، آن چه که خداوند برای ما قانون کرده است ، به صلاح ما و به منفعت ماست . زمانی که یک انسان به سمت گناه گرایش پیدا می کنه روح و روان او را در بر می گیرد و دچار اختلالات روانی ُ عدم خودباوری ُاحساس حقارت ُ و هزارا ن احساس ضعف را در وجود خود حس می کند . پس خداوند به علت عزت فردی و اجتماعی و پیشرفت انسان ها برخی محدودیت های مفید را برای ما آدم ها ی حریص و کنجکاو قرار داده است .
  • مهدی ملاصادقی