سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

سیصدو سیزده یار

لشکر رزمنده انصارالمهدی موعود (عج) زرقان

۴۱ مطلب با موضوع «مجموعه شعر» ثبت شده است

رباعی های مهدوی

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ
نه شرم و حیا، نه عار داریم از توامّا گِله بی‌شمار داریم از توما منتظر تو نیستیم آقاجانتنها همه «انتظار» داریم از تو...!هر روز به دنبال جوابی دیگرهر روز کشیده‌ام عذابی دیگرهر شب به هوای دیدنت از خوابیآسیمه دویده‌ام به خوابی دیگرای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک«این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاکچشمی که تو را ندیده باشد کور استخون شد دل ما، «متی ترانا و نراک»در تاک مگر شراب پنهان نشده؟در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟ای بی‌خبران که مُنکر صبح شدیددر شب مگر آفتاب پنهان نشده؟یک عمر تو زخم‌های ما را بستیهر روز کشیدی به سرِ ما دستیشعبان که به نیمه می‌رسد آقاجان!ما تازه به یادمان می‌آید هستی! این ماه که چون چراغ تو می‌سوزدعمری‌ست که در فراق تو می‌سوزدخورشید که هر روز تو را می‌بینددر آتش اشتیاق تو می‌سوزدای اصل امید! بیم‌ها را دریاببابای همه! یتیم‌ها را دریابهر چند خدا خودش کریم است، آقا!لطفی کن و یاکریم‌ها را دریابشد بسته در هر دو جهان، از بس که...خشکید زمین و آسمان، از بس که...بد نیست اگر کمی خجالت بکشیمخون شد دل صاحب‌الزّمان، از بس که...؟!درسی که مرور می‌کنی، عاشوراستهر جا که عبور می‌کنی، عاشوراستای وارث زخم‌های هفتاد و دو تنروزی که ظهور می‌کنی، عاشوراست
  • مهدی ملاصادقی

مصلح کل

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ب.ظ
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=مصلح کل=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-= ای که در حسن کسی همسر و همتای تو نیستسرو  افراخته  چون  قامت  رعنای  تو   نیست  جلوه‌ی ماه فلک چون رخ زیبای تو نیستکیست آن کو به جهان واله و شیدای تو نیست   گر چه پنهان ز نظر روی  نکوی تو بود   چشم ارباب بصیرت همه سوی تو بود آتش عشق تو در سینه نهفتن تا کیطعنه ز اغیار تو ای یار شنفتن تا کی  همه شب از غم هجر تو نخفتن تا کیروی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی چهره بگشای ز رخسار که دیدن داردسخن از لعل تو ای دوست شنیدن دارد اگر ای مه ز ره مهر بیایی چه شودغنچه‌ی لب به تکلّم بگشایی چه شود  نظری جانب عشّاق نمایی چه شودهمچو بلبل به چمن نغمه سرایی چه شود بی گل روی تو گلزار ندارد رونقاز صفای تو صفا یافته گیتی الحق روی زیبای تو ای دوست ندیدم آخرنغمه‌ی روح فزایت نشنیدم آخر  گلی از گلشن وصل تو نچیدم آخرچون هلال از غمت ای ماه خمیدم آخر روز ما تیره‌تر از شب بود از دوری توزده آتش به دل ما غم مستوری تو دل بود شیفته‌ی طره‌ی مویت ای دوستجان به لب آمده از دوری رویت ای دوست  چشم ما هست شب و روز به سویت ای دوستکس نیاورد خبر از سر کویت ای دوست ره نبردیم به کوی تو و خون شد دل مارفت بر باد فنا از غم تو حاصل ما خاطر ما ز فراق تو پریشان تا چندخانه‌ی دل بود از هجر تو ویران تا چند  دوستان از غم تو بی سر و سامان تا چنددر پس پرده‌ی غیبت شده پنهان تا چند پرده ای ماه فروزنده ز رخسار فکنتا جهان را کنی از نور جمالت روشن شب تار همه را ماه دل‌افروز توییداور و دادرس و دادگر امروز تویی  عارفان را به خدا معرفت‌آموز توییمصلح کل تویی و بر همه پیروز تویی هر که آزاده و دانشور و صاحب‌نظر استبهر اصلاح جهان منتظِر منتظَر است ما همه بنده، تویی صاحب ما، سرور ماچون تویی در همه جا حامی ما یاور ما  نبود جز تو کسی قائد ما، رهبر مادر پناه تو بود ملّت ما، کشور ما سایه‌ی لطف تو تا بر سر احباب بوددل ز مهر تو چو خورشید جهان تاب بود ما همه عاشق دلداده و جانانه توییصدف دین خدا را دُر یکدانه تویی  رهبر مردم آزاده و فرزانه توییقدمی رنجه نما صاحب این خانه تویی خانه‌ی صبر ز هجران تو گردید خراباز ره لطف و کرم منتظران را دریاب خاطر آشفته چنین پیرو قرآن مپسندبیش از این ذلّت این جمع پریشان مپسند  بی‌پناه این همه افراد مسلمان مپسنددوست را دستخوش فتنه‌ی دوران مپسند تا به کی نزد کسان بی‌کس و یاور باشیمچند از دوری روی تو در آذر باشیم سوی ما کن نظری از پی دلدارری ماتا تو از لطف نیایی به هواداری ما  که کند غیر تو از مهر و وفا یاری ما؟که دهد خاتمه آخر به گرفتاری ما؟ ما همه منتظر مقدم فرخنده‌ی توتا ببینم مگر چهره‌ی تابنده‌ی تو دل افسرده‌ی ما را ز غم آکنده ببینمسلمین را ز هم این‌گونه پراکنده ببین  آشنا را بر بیگانه سر افکنده ببینجمع در ظاهر و از تفرقه شرمنده ببین چه بگویم که تو خود آگهی از راز نهانباری آنجا که عیان است چه حاجت به بیان بی تو ما در کف بیگانه گرفتار شدیمغرق محنت ز هوسرانی اشرار شدیم  خون جگر از ستم دشمن مکّار شدیمدر بر خلق جهان خوارتر از خار شدیم اجنبی پای چو در کشور اسلام نهادهستی ملّت ما را ز جفا داد به باد سالها دم زده از مهر ولایت "قدسی"فکند کاش سر خویش به پایت "قدسی"  می‌کند صبح و مسا مدح ثنایت "قدسی"تا کند جان خود از شوق، فدایت "قدسی" چه شود گر کنی از لطف به حالش نظریتا که از نخل وصال تو بچیند ثمری
  • مهدی ملاصادقی

خانه نیستیم...

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۳۰ ب.ظ
=-=-=-=-=عمریست  لحظه لحظه  دلم بیقرار توستچشـمم به راه مانـده  و در انتظـار توستانـگار   روح   از   بدنـم   پر کشـیده اسـتیک جسم بی تـحرک و جانم  کنار توستبی  تو   دلــم   شبــیه  دل بیــقرار هــــادارم   در   انتظـــارت   از  او انـــتظارهــــاما  ان قبـیله ایم که محـــــروم مانده ایمماننـــد قــصه ی  پســــر مهــــزیارهـــاخورشیـــد آســمان   ز پــس  ابر  در بــیادنــدان  گذاشــتیم   بروی   جــگر   بیـــاجـاده به هر کجا که تویی پهن می کنیمدلواپســـیم  تو رو  خـــدا  زودتــــر بیــــامن  کــه  مــسا فر ســفر  جــمکرانیــماصــــلا فدای بی کســـی تو  جوانیــــمگریه برای غربت چشمت  وظیفه  استدنبال اشــک هـــای  امــام  زمـــانـــیمما را ببخش از  عشق  تو  دیوانه نیستیمبا زائـــران  چــشم تو  بیــگانه  نیســتیماز صـبح شــنبه تا شـــب جمعه بیـا بیـاجمـــعه   برای  آمدنــــت خانه نیســتیم=-=-=-=-=
  • مهدی ملاصادقی

شرط سعادت ابدی

مهدی ملاصادقی | جمعه, ۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۲۹ ب.ظ
از دین به جای حلم ، تفاخر گرفته ام / اوصافی از قبیل تحجر گرفته امدر منجلاب کبر و حسد گیر کرده ام / حس میکنم که بوی تنفر گرفته امدرد بدی است ، حال مناجات و سجده نیست / بیماری شدید تکبر گرفته امافتاده ام زچشم خدا ، خاک بر سرم / از بسکه توبه را به تمسخر گرفته امای ابر دیده ، محض رضای خدا ببار / در بین شعله های هوس گر گرفته امشرط سعادت ابدی حب فاطمه است / این درس را من از ادب حر گرفته ام
  • مهدی ملاصادقی

اشعار زیبا اشعار زیبا دانلود اشعار زیبا

مهدی ملاصادقی | پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۲:۳۹ ب.ظ
اشعار زیبا در وصف حضرت مهدی به مدت ۷ دقیقه اشعار زیبا
  • مهدی ملاصادقی

«به نام او»

مهدی ملاصادقی | چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۷ ب.ظ
از غم دوست در این میکده فریاد کشم دادرس نیست که در هجر رخش داد کشمداد و بیداد که در محفل ما رندی نیستکه برش شکوه برم داد ز بیداد کشمشادیم داد و غممم داد و جفا داد و وفابا صفا منت آن را که به من داد کشمعاشقم عاشق روی تو نه چیز دگریبار هجران وصالت به دل شاد کشمدر غمت ای گل وحشی من ای خسرو منجور مجنون ببرم تیشه ی فرهاد کشممردم از زندگی بی تو ـ که با من هستیطرفه سری است که باید بر استاد کشمسالها می گذرد حادثه ها می آیدانتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم
  • مهدی ملاصادقی

گفتکوی زیبا

مهدی ملاصادقی | چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۵۵ ب.ظ
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کنگفتا تو هم از معصیت صرف نظر کنگفتم به نام نامیت هر دم بنازمگفتا که از اعمال نیکت سرفرازمگفتم که دیدار تو باشد آرزویمگفتا که در کوی عمل کن جستجویمگفتم بیا جانم پر از شهد صفا کنگفتا به عهد بندگی با حق وفا کنگفتم به مهدی بر من دلخسته رو کنگفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کنگفتم دلم با نور ایمان منجلی کنگفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کنگفتم ز حق دارم تمنای سکینهگفتا بشوی از دل غبار حقد و کینهگفتم رخت را از من واله مگردانگفتا دلی را با ستم از خود مرنجانگفتم به جان مادرت من را دعا کنگفتا که جانت پاک از بهر خدا کنگفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارمگفتا ز قول بی عمل من ننگ دارمگفتم دمی با من ز رافت گفتگو کنگفتا به آب دیده دل را شستشو کنگفتم دلم از بند غم آزاد گردانگفتا که دل با یاد حق آباد گردانگفتم که شام تا دلها را سحر کنگفتا دعا همواره با اشک بصر کنگفتم که از هجران رویت بی قرارمگفتا که روز وصل را در انتظارم
  • مهدی ملاصادقی

« شعری در مورد امام زمان (عج) »

مهدی ملاصادقی | چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۱، ۰۳:۲۷ ب.ظ
گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام          بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه امگـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن          بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه اماز در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران          با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه امپـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام           آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه امپادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو           منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه امدر مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی           باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه امهمچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن            لیــک با الــــطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه امچون که لطف توست تنها ضامن رســوایی ام           ور نـــه آن گــردم که افشـــان در دل ویرانه امانتـــظارت بیش از حــد شد، تحمل تا به کی؟           آفتـــابـا! بـــــهر دیـــــدار رخـــــت پروانـــــه اموالــــــه و شــــیدا و مـستم لیک، محتاج توامیک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام
  • مهدی ملاصادقی

نمی یابم نشانت را:

مهدی ملاصادقی | شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۱۴ ب.ظ
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را ؟ تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را نگاهم مثل طفلان ، زیر باران خیره شد بر ابر ببیند تا مگر در آسمان ، رنگین کمانت را کهن شد انتظار اما به شوقی تازه ، بال افشان تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را کرامت گر کنی این قطره ناچیز را ، شاید که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را الا ای آخرین توفان ! بپیچ از شرق آدینه که دریا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را (حسین اسرافیلی)
  • مهدی ملاصادقی

هجران روی تو:

مهدی ملاصادقی | شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۱۳ ب.ظ
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو ترسم شها به خاک برم آرزوی تو با آن که روی ماه تو از دیده شد نهان عشاق را همیشه بود دیده سوی تو خورشید چهره ات چو نهان شد زچشم خلق شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو گردش به باغ بهرتماشای گل بود گلهای باغ را نبود رنگ و بوی تو همچون مسیح جان به تن مردگان دهد گر بگذرد نسیم سحرگه ز کوی تو تا کی زهجر روی تو سوزیم همچو شمع شبها به یاد روی تو و گفتگوی تو رحمی به حال" شاهد" از پا فتاده کن تا کی به هر دیار کند جستجوی تو شهید حسین شاهد
  • مهدی ملاصادقی